ناصرالدین شاه شاید اولین ایرانی نباشد که با کارت پستال خریدن برای معشوق روز ولنتاین را گرامی داشته است اما مسلما اولین ایرانی است که به این عنوان نامش در تاریخ آمده است و سندی مبنی بر آنکه قبل از او کسی چنین کاری کرده باشد در دست نیست
.
هفت تیر 7tir.com : چهارده ففوریه در فرهنگ مغرب زمین ،روز ولنتاین یا روز عشاق است ،چون می دانم بواسطه پوشش خبری روز ولنتاین در اینترنت به احتمال زیاد در مورد ریشه های این روز مطالب زیادی خوانده اید ،طولانی نمی نویسم و در اینجا فقط به این اشاره می کنم که وقتی ناصر الدین شاه به سفر فرنگ رفت تحت تاثیر فرهنگ آنجا چیزهایی هم در مورد این روز شنید و تصمیم گرفت به این مناسبت برای انیس الدوله هدیه ای بفرستد در نتیجه کارت پستالی را فرستاد تا نشان دهد که چقدر به انیس الدوله علاقه دارد در مورد انیس الدوله مطالب زیادی در تاریخ آمده ،زنی فرهیخته ،زیبا و زبان دان که برخی نوشته اند در نهایت به دست زنان حرمسرا مجبور به خوردن قهوه قجری شد .
در مورد انیس الدوله همچنین نوشته اند که انیس الدوله ، از جمله صیغه های شاه بود ، اما نه تنها از زنان عقدی شاه محترم تر بود ، بلکه طرف مشورت شاه نیز قرار می گرفت و اولین زنی است که به همراه شاه قاجار ، در اولین سفر او به فرنگ ، تا مسکو ، همراه وی بود. انیس الدوله که در واقع ملکه بود ، ولی فرزندی نیاورد. شاه او را از دل و جان دوست داشت و چندین بار خواست وی را در زمره زن های عقدی خویش درآورد ، ولی او نپذیرفت و اظهار داشت که نمی خواهد ساعت سعد زناشویی خود را بر هم زند. پس از کشته شدن شاه روزی برایش دسته ای اسکناس آوردند و چون تمثال شوهر را روی آن ها دید ، چنان بر سینه و شکم کوفت که سخت بیمار شد و پس از چند ماه به همسر خویش پیوست. انیس الدوله ، به همراه شاه و همراه از راه انزلی ، عازم اروپا شدند ، اما چون موضوع حجاب انیس الدوله مطرح بود ، و ظاهری کاملا متفاوت با زنان اروپایی داشت ، اجبار او را از مسکو به تهران بازگرداندنداما شاه به حدی به او فکر می کرد که به هنگام سفر به انجلیز پیکره ای از خود را به همراه کارت پستالی برای او فرستاد این البته به جهت روزی بود که در بلاد فرنگ عشاق برای معشوق انجام می دهند تا نشان دهند خاطرشان به او مشغول است.
ناصرالدین شاه درباره همراه بودن انیس الدوله در این سفر در خاطرات خود چنین نوشته است : ” کسانی که همراه به فرنگستان آمده اند از این قرار است در دو کشتی ؛ کشتی اول : صدراعظم ، انیس الدوله ، عایشه ، معصومه ، خورشید کنیز انیس الدوله…” با مشکل پیش آمده و عدم تناسب لباس انیس الدوله با زنان اروپایی ، قرار شد ، آن ها -زنان همراه- به ایران بازگردند. ناصرالدین شاه می گوید :” امروز بنا شد انیس الدوله و حرم از این جا ، فردا بروند تهران. با ساری اصلان ( رحمت الله خان ) و میر شکار ، محمد حسن خان برادر انیس الدوله ، حاجی سرور ، آقا علی و غیره. انیس الدوله راضی نمی شد.گریه کردند. خیلی به ما بد گذشت ، خیلی بد خیلی سخت ، اگر همراه می بردیم برای جا ، منزل ، کالسکه ، کشتی نشستن اشکالات داشت. اگر بروند تهران دل ما می سوخت. بسیار بسیار بد گذشت. آخر میرشکار ، ساری اصلان راضی کردند به خودشان که این جا بد می گذشت مثل حبس بودند.” روز بعد شاه در یادداشت خود آورده است : “… آمدیم عمارت ، انیس الدوله این ها می خواستند بروند. زیاد گریه کردم و آن ها هم گریستند. اوقاتم بسیار تلخ شد. خدا انشاالله به سلامتی همه را به وطن خود برساند. انشاالله به خصوص انیس الدوله هرچند در طول سفر خاطرم از وی فارغ نمی شد.” انیس الدوله زنی خیر و با ایمان بود. پل ناصرآباد در لواسانات و درهای مسجد گوهرشاد که به طرف حرم باز می شود به دستور او طلاکوب شده است.
ناصر الدین شاه مهمان ادوارد هفتم پادشاه انگلیس
تصویر کارت پستال(رودی در انگلیس)
تصویری از بلیط یک نمایش که ظاهرا به دلیل علاقه انیس الدوله به هنر تیاتر صرفا برای رویت او ارسال شده است(انیس الدوله به انگلیسی و فرانسه تسلط کامل داشت)
با مقایسه دیگر زنان شاه با انیس الدوله می توان دلیل علاقه شدید ناصر الدین شاه به او را درک کرد!
از آنجایی که هر کشور و ملتی نشانه و سمبولی ویژه از خود دارند
- ایرانیان یکی از کهن ترین مردمانی هستند که سمبولی بسیارشگفت انگیز و سراشر از دانش و فرهنگ و خرد از خود به جای گذاشته اند که با اندوه فراوان بسیاری از ما ایرانیان از آن نا آگاه هستیم . این نشان " فره وشی" یا " فروهر" نام دارد که قدمت آن بیش از 4000 سال تخمین زده شده است . تاریخچه فره وشی ی افروهر به پیش از زایش زرتشت بزرگوار این پیر و فیلسوف خرد و فرهنگ و دانش جهان باز میگردد ... سنگ نگاره هایشاهنشاهان هخامنشی در کاخهای پرسپولیس و سنگ نگاره های شاهنشاهان ساسانی همه حکایت از آن دارد . نکته بسیار شگفت انگیز این نشان ملی ما ایرانیان آن است که تک تک این نشان دارای مفهوم دانشی نهفته است . اینک به تشریح این نشان ملی می پردازیم :
1 -
قرار دادن چهره یک پیرمرد سالخورده در این نگاره اشاره به شخص نیکوکاری و یکتا پرستی دارد که رفتار و ظاهر مرتب وپسندیده اش سرمشق و الگوی دیگر مردمان بوده است و دیگران تجربیات وی را ارج می نهادند .
2 -
دست راست نگاره به سوی آسمان دراز شده است که این اشاره به ستایش "دادار هستی اورمزد" خدای واحد ایرانیان دارد که زرتشت در 4000 سال پیش آنرا به جهان هدیه نمود .
3 -
چنبره ای ( حلقه ای ) دردست چپ نگاره وجود دارد که نشان از عهد و پیمانی است که بین انسان و اهورامزدا بسته میشود و انسان باید خدای واحد را ستایش کند و همیشه در همه امور وی را ناظر بر کارهای خود بداند . مورخین حلقه های ازدواجی که بین جوانان رد و بدل می شود را برگرفته شده از همین چنبره میدانند و آنرا یک سنت ایرانی میدانند که به جهان صادر شده است . زیرا زن و شوهر نیز با دادن چنبره ( حلقه ) به یکدیگر پیمانی را با هم امضا نموده اند که همیشه به یکدیگر وفادار بمانند .
4 -
بالهای کشیده شده در دو طرف نگاره اشاره به تندیس پرواز به سوی پیشرفت و ترقی در میان انسانهاست و در نهایت امر رسیدن به اورمزد دادار هستی خدای واحد ایرانیان است .
5 -
سه قسمتی که روی بالها به صورت طبقه بندی شده قرار گرفته است اشاره به سه دستور جاودانه پیر خرد و دانش جهان "اشو زرتشت" دارد . که بی شک میتوان گفت تا میلیون سال دیگر تا جهان در جهان باقی باشد این سه فرمان پابرجاست و همیشه الگو و راهنمای مردمان جهان است . این سه فرمان که روی بالهای فروهر نقش بسته شده همان کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک ایرانیان است .
6 -
در میان کمر پیرمرد ایرانی یک چنبره ( حلقه ) بزرگ قرار گرفته شده است که اشاره به " دایره روزگار" و جهان هستی دارد که انسان در این میان قرار گرفته است و مردمان موظف شده اند در میان این چنبره روزگار روشی را برای زندگی برگزینند که پس از مرگ روحشان شاد و قرین رحمت و آمرزش الهی قرار بگیرد .
7 -
دو رشته از چنبره ( حلقه ) به پایین آویزان شده است که نشان از دو عنصر باستانی ایران دارد . یکی سوی راست و دیگری سوی چپ . نخست " سپنته مینو" که همان نیروی الهی اهورامزدا است و دیگری "انگره مینو" که نشان از نیروی شر و اهریمنی است . انسان در میان دو نیروی خیر و شر قرار گرفته است که با کوچکترین لرزشی به تباهی کشیده می شود و نابود خواهد شد . پس اگر از کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک پیروی کند همیشه نیروی سپنته مینو در کنار وی خواهد بود و او به کمال خواهد رسید و هم در این دنیا نیک زندگی خواهد کرد و هم در دنیای پسین روحش شاد و آمرزیده خواهد بود .
8 -
انتهای لباس پیرمرد سالخورده باستانی ایران که قدمتی بیش از 4000 سال دارد به صورت سه طبقه بنا گذاشته شده است که اشاره به کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک دارد ... پس تنها و زیباترین راه و روش نیک زندگی کردن و به کمال رسیدن از دید اشو زرتشت همین سه فرمان است . که دیده می شود امروز جهان تنها راه و روش انسان بودن را که همان پندارهای زرتشت بوده است را برای خود برگزیده است و خرافات و عقاید پوچ را به دور ریخته است .
این تنها گوشه ای از آثار نیاکان گرامی ماست که امروز وظیفه ماست از آن پاسداری کنیم
. به امید روزی که ایرانی به هویت ملی خویش بازگردد . اینجا تنها این آرزوی داریوش بزرگ که در سنگ نبشته های خود به جای گذاشته است به حقیقت می پیوندد :
اینک که به یاری اهورا مزدا تاج سلطنت را بر سر نهادم اعلام می کنم که تاروز ی که زنده ام و اهورا مزدا توفیق سلطنت به بدهد به دین و آداب و رسوم ملتهایی را که من پادشاه انها هستم محترم خواهم شمرد ونخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و آیین و رسوم ملتهایی که من پادشاه ان هستم و دیگر ملتها را مورد تهدید و تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین کنند .
من از امروز که تاج شاهی به سر نهادم تا روزی که زنده ام و اهورا مزدا توفیق سلطنت را به من بدهد هرگز سلطنت خود را به هیچ ملت تحمیل نخواهم کرد و هر ملت آزاد است که مرا به سلطنت قبول کند یا نکند و هرگاه نخواهد من را پادشاه خود بداند من برای سلطنت ان ملت مبادرت نخواهم کرد .
من تاروزی که پادشاه کشورهای ایران و بابل و جهات اربعه هستم نخواهم گذاشت که کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق ویرا از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد .
من تاروزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال منقول یا غیر منقول دیگری را به زور یا به نحو دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال تصرف نماید .
من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری به گیرد و بدون پرداخت دستمزد او را به کار وادارد .
من امروز اعلام می کنم که هرکس آزاد است که هر دینی را که مایل است بپرستد و در هر نقطه که می خواهد سکونت گزیند مشروط بر آنکه در انجا حق کسی را غصب نکند .
وبه هرشغلی که میخواهد بپردازد و مال خودرابه هرطریق که میخواهدبه مصرف به رساندمشروط برآنکه لطمه به حقوق دیگران لطمه نزند .
من امروز اعلام می کنم که هرکس مسئول اعمال خود می باشد و هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده ر مجازات کرد . و مجازات برادر گناهکار بر عکس بکلی ممنوع است و اگر یک فرد از خانواده یا طایفه ای مرتکب تقصیری شود فقط مقصر باید مجازات شود نه دیگران .
من تاروزی که به یاری اهورا مزدا سلطنت می کنم نه خواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان غلام و کنیز به فروشند و حکام زیر دستان من مکلفند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از فروش و خرید مردان و زنان به عنوان غلام و کنیز شوند .
رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد و از اهورا مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ایران و بابل و ملتهای ممالک اربعه برعهده گرفته ام موفق کرداند .
دنیای باستان ، دنیای مذهب بوده است و قومیت و نژاد در درجه دوم اهمیت قرار داشت و بنابراین وقتی کورش در فتوحات خود تعصب مذهبی را کنار میگذارد و دین و آیین کشورهای فتح شده را محترم میشمارد باید قبول کرد که عامل تازه ای در روابط بین المللی وارد شده است . ( نقل از محمد علی اسلامی ندوشن )
بنابر نوشته های هرودوت و شهادت تاریخ کشتن و نابودن کردن شکست خوردگان و غارت شهر ها یک امر بسیار بدیهی در جنگ ها در دوران باستان بوده است . به عنوان نمونه آشور بنی پال شاه قدرتمند آشور در باره قدرت خود مینویسد :
من شهر شوش را فتح کردم کاخ هایشان را تسخیر کردم و هر چه طلا و جواهر داشتند گرفتم . معابدشان را ویران ساختم قبور پادشاهان گذشته شان را نابود کردم . همه زنان و کودکان و ... را به اسارت گرفتم و .... در تاریخ های قبل و بعد از کورش نیز میزان جنایات پادشاهان پیروز در شهر های تسخیر شده آنقدر فجیع و دهشتناک است که نیازی به یاد آوری ندارد . حتی در همین تاریخ چند قرن اخیر و به عنوان مثال رفتار آقا محمد خان قاجا با مردم کرمان .
در طول تاریخ مانند پادشاهی کورش تا کنون دیده نشده است . یعنی احترام به مردم و بخشش در عین داشتن قدرت مطلق ( امپراطوری هخامنشی قدرتمند ترین امپراطوری تاریخ میباشد چه از نظر وسعت سرزمین ها و چه از نظر قدرت نظامی و تمدن محلی در کتیبه بیستون داریوش به 23 کشور کنونی جهان اشاره کرده است که تحت حکومت او بوده اند رومیان در تاریخ تنها کشور همپای خود را ایران میدانستند اما ایرانیان را مردمی نا آزاد میدانستند که همگی از یک تن که شاه بود اطاعت میکردند و مجلس سنا و ملی و شورا و رای مردم در کار نبود ضمن پذیرش این اشکال باید به این نیز توجه کرد که آیا اداره کشوری به پهناوری ایران آن زمان در مقایسه با کشور کوچک یونان با سی یا چهل هزار جمعیت به روش یونانیان ممکن بود ؟ یعنی در عین قبول این سرزنش باید شرایط دیگر جغرافیایی و اقلیمی و .. را نیز در نظر گرفت محمد علی اسلامی ندوشن )
دروغ زشت ترین زشتی ها
داریوش پادشاه بزرگ هخامنشی در نیایش معروف خود از اهورامزدا میخواهد که سرزمین ایران را از خشک سالی و دروغ محفوظ دارد . از آنجا که به هیچ وجه معقول نیست و دیده نشده است که کسی برای چیزی دعا کند که وجود نداشته باشد . مثلا هیچگاه ما دعا نمیکنیم که خدا یا ما را از شر قورباغه های پرنده نجات ده . چرا که مشکلی به نام قورباغه های پرنده برایمان وجود ندارد که برای رفعش دعا کنیم . پس میتوان چنین برداشت کرد که سرزمین ما از همان 2500 سال قبل نیز به آفت این بلا دچار بوده است .
و افسوس که این ناپسند ترین و زشت ترین کار ممکن رایج ترین و عادی ترین پدیده ای است که میشناسیم .
دروغ سرچشمه همه گناهان و خطاهای ممکن است . باور ندارید ، امتحان کنید . برای گسترش نیکی ها ، فقط کافی است تصمیم بگیریم دروغ نگوییم . همه چیز خود به خود درست میشود . تقریبا خطایی نیست که بتوانیم انجام دهیم ، اگر نخواهیم آن را به دروغی بپوشانیم .
میگویند به کسی که همه نوع اعمال زشتی انجام میداد گفتند فقط دروغ نگو . او که یکی از کارهایش دزدی بود از خانه بیرون آمد تا به کار خود که دزدی بود بپردازد . کنار در منزلی ایستاده بود که یکی از او پرسید اینجا چه میخواهی ؟ و او که قرار بود دروغ نگوید مجبور شد این شغل شریف را کنار بگذارد . شبی برای خوش گذرانی میخواست از منزل خارج شود که همسرش پرسید کجا میروی ؟ و او مجبور شد به خانه باز گردد . خلاصه هر کار خلافی که قبلا انجام میداد را فقط به واسطه اینکه عهد کرده بود دروغ نگوید کنار گذاشت .
یادم می آید مدتی قبل همسایه ای داشتیم که مرد خوب و درستی بود . او در تمام مدت ماه رمضان در خانه میماند و به سر کار نمیرفت . یک بار از او علت این کارش را پرسیدم . گفت کار من در بازار فقط با دروغ میگذرد ! و چون در این یک ماه نمیخواهم دروغ بگویم ناچار سر کار نمیروم .
راستی ما چطور ؟ آیا میتوانیم دروغ نگوییم ؟
زنگ تلفن . . . . بگو من نیستم !
دوستی تعریف میکرد که در یک کشور خارجی یک راهنما استخدام کرده بود تا او را در انجام کارهای بازرگانی کمک کند . روزی قرار بود ساعت 9 به دیدن فردی بروند . در راه به راهنمای خود میگوید که برویم این مغازه را ببینیم و بعد برویم . این کار باعث میشود که یک ساعت دیر تر به قرار میرسند . آن کسی که منتظرشان بود علت تاخیر را میپرسد و دوست ایرانی ما میگوید ترافیک خیلی سنگین بود ! مرد راهنما که در استخدام این دوست ایرانی ما نیز بوده و از او حقوق میگیرد ، در اعتراض میگوید " نه چرا دروغ میگویید ما سر راه به یک مغازه رفتیم و خرید کردیم " . دوست من تعریف میکرد که با این حرف راهنما غرق در خجالت میشود و بعد به راهنما میگوید تو از من حقوق میگیری و علیه من حرف میزنی ؟ مرد راهنما میگوید شما دروغ گفتید و من برای دروغ گفتن از شما حقوق نمیگیرم .
اما افسوس که دروغ گفتن و دروغ شنیدن برای ما بدیهی ترین امری است که میشناسیم .
روزی ، روزگاری پادشاهی 4 همسر داشت. ...
او عاشق و شیفته همسر چهارمش بود. با دقت و ظرافت خاصی با او رفتار می کرد و او را با جامه های گران قیمت و فاخر می آراست و به او از بهترین ها هدیه میکرد. همسر سومش را نیز بسیار دوست می داشت و به خاطر داشتنش به پادشاه همسایه فخر فروشی می کرد. اما همیشه می ترسید که مبادا او را ترک کند و نزد دیگری رود. همسر دومش زنی قابل اعتماد، مهربان، صبور و محتاط بود. هر گاه که این پادشاه با مشکلی مواجه می شد، فقط به او اعتماد می کرد و او نیز همسرش را در این مورد کمک می کرد. همسر اول پادشاه، شریکی وفادار و صادق بود که سهم بزرگی در حفظ و نگهداری ثروت و حکومت همسرش داشت. او پادشاه را از صمیم قلب دوست می داشت، اما پادشاه به ندرت متوجه این موضوع می شد .
روزی پادشاه احساس بیماری کرد و خیلی زود دریافت که فرصت زیادی ندارد. او به زندگی پر تجملش می اندیشید و در عجب بود و با خود میگفت " من 4 همسر دارم ، اما الان که در حال مرگ هستم ، تنها مانده ام ."
بنابراین به همسر چهارمش رجوع کرد و به او گفت" من از همه بیشتر عاشق تو بوده ام. تو را صاحب لباسهای فاخر کرده ام و بیشترین توجه من نسبت به تو بوده است. اکنون من در حال مرگ هستم، آیا با من همراه میشوی؟ " او جواب داد "به هیچ وجه !" و در حالی که چیز دیگری میگفت از کنار او گذشت. جوابش همچون کاردی در قلب پادشاه فرو رفت. پادشاه غمگین، از همسر سوم سئوال کرد و به او گفت "در تمام طول زندگی به تو عشق ورزیده ام، اما حالا در حال مرگ هستم. آیا تو با من همراه میشوی؟" او جواب داد " نه، زندگی خیلی خوب است و من بعد از مرگ تو دوباره ازدواج خواهم کرد ." قلب پادشاه فرو ریخت و بدنش سرد شد. بعد به سوی همسر دومش رفت و گفت " من همیشه برای کمک نزد تو می آمدم و تو همیشه کنارم بودی. اکنون در حال مرگ هستم. آیا تو همراه من می آیی؟ او گفت " متأ سفم! در این مورد نمیتوانم کمکی به تو بکنم، حداکثر کاری که بتوانم انجام دهم این است که تا سر مزار همراهت بیایم ". جواب او همچون گلوله هایی از آتش پادشاه را ویران کرد. ناگهان صدایی او را خواند، "من با تو خواهم آمد، همراهت هستم، فرقی نمی کند به کجا روی، با تو می آیم ." پادشاه نگاهی انداخت، همسر اولش بود ! او به علت عدم توجه پادشاه و سوءتغذیه، بسیار نحیف شده بود. پادشاه با اندوهی فراوان گفت: ای کاش زمانی که فرصت بود به تو بیشتر توجه می کردم .
در حقیقت، همه ما در زندگی کاری خویش 4 همسر داریم . همسر چهارم ما سازمان ما است. بدون توجه به این که تا چه حد برایش زمان و امکانات صرف کرده ایم و به او پرداخته ایم، هنگام ترک سازمان و یا محل خدمت، ما را تنها می گذارد . همسر سوم ما، موقعیت ما است که بعد از ما به دیگران انتقال می یابد . همسر دوم ما، همکاران هستند . فرقی نمی کند چقدر با هم بوده ایم، بیشترین کاری که می توانند انجام دهند این است که ما را تا محل بعدی همراهی کنند . همسر اول ما عملکرد ما است. اغلب به دنبال ثروت، قدرت و خوشی از آن غفلت مینماییم. در صورتی که تنها کسی است که همه جا همراهمان است . همین حالا احیاءش کنید، بهبودش ببخشید و مراقبش باشید.