سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دنیای فناوری و اطلاعاتpolymer (شیمی.نانو.مکانیک.پلاستیک.لاستیک.)


عاشق آسمونی
عاشقان
لحظه های آبی
پرسه زن بیتوته های خیال
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
هو اللطیف

● بندیر ●
مهندسی پلیمر(کامپوزیت.الاستومر. پلاستیک.چسب ورزین و...)
بی عشق!!!
آخرین روز دنیا
مُهر بر لب زده
%% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
کانون فرهنگی شهدا
یک کلمه حرف حساب
روانشناسی آیناز
داشگاه آزاد دزفول
.: شهر عشق :.
بانک اطلاعاتی خودرو
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
پتی آباد سینمای ایران
منطقه آزاد
رازهای موفقیت زندگی
نور
توشه آخرت
عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
محمد قدرتی Mohammad Ghodrati
گروه اینترنتی جرقه داتکو
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
راه های و فواید و تاثیر و روحیه ... خدمتگذاری
ایـــــــران آزاد
پزشک انلاین
این نجوای شبانه من است
رویابین
* روان شناسی ** ** psychology *
حباب زندگی
ثانیه
دست نوشته
در تمام بن بستها راه آسمان باز است
مهندسی متالورژِی
دوزخیان زمین
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
mansour13
به دلتنگی هام دست نزن
حقوق و حقوقدانان
هامون و تفتان
قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
کشکول
وبلاگ تخصصی مهندسی عمران
خبرهای داغ داغ
باران کوثری
عشق صورتی
دنیای بهانه
عشق طلاست
خانه اطلاعات
من هیچم
قدرت ابلیس
غلط غولوت
انجمن مهندسان ایرانی
just for milan & kaka
چالوس و نوشهر
نامه ی زرتشت
دنیای واقعی
تارنما
سامانتا
دختر و پسر ها وارد نشند اینجا مرکز عکس های جدید ودانلوده
محرما نه
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
ماهیان آکواریمی
قدرت شیطان
.... تفریح و سرگرمی ...
عد ل
راز و نیاز با خدا
عاشقان میگویند
جزیره ی دیجیتالی من
خلوت تنهایی
پرسش مهر 9
نـــــــــــــــــــــــــــــور خــــــــــــــــــــــــــــدا
اس ام اس عاشقانه
طوبای طوی
قلم من توتم من است . . .
منتظران دل شکسته
محمدرضا جاودانی
روح .راه .ارامش
اهلبیت (ع)
::::: نـو ر و ز :::::
باور
در سایه سار وحدت
چشمای خیس من
جالبــــــــــات و ....
دنیای پلیمر
کسب در آمد از اینترنت
سخنان برگزیده دکتر شریعتی
شناسائی مولکول های شیمیائی
بانک اطلاعات نشریات کشور
استاد سخن پرداز
لینکستان
سایت تخصصی اطلاع رسانی بازیافت
صنعت خودرو
پلیمرهای نوری
انجمن های تخصصی مهندسی پزشکی
سایت تخصصی پلیمر
مهندسی صنایع پلیمر
فرشته ای در زمین
نجوا
مجلات دانش پلیمر
امام رضا
سکوت شب
برای آپلود مطلب اینجا را کلیک کنید
وبلاگ تخصصی گزارش کار های آزمایشگاه
پشت خطی
بانک اطلاعات نشریات کشور
کتابخانه عرفانی ما
فناوری
بهترین سایت دانلود رایگان
آگهی رایگان صنایع شیمیایی
امار لحظه به لحظه جهان
محاسبه وزن ایده ال
کتابخانه مجازی ایران
مرکز تقویم
عکس هایی از سرتاسر جهان
سایت اطلاعات پزشکی
موتور ترجمه گوگل
پایگاه اطلاع رسانی شغلی

اولین دانشنامه نرم افزار ایران
بانک مقالات روانشناسی
جدول
اپلود عکس
اوقات شرعی
ضرب المثل ها وحکایت ها
متن فینگیلیش بنویسید و به فارس
دانلود نرم افزار
سایت تخصصی نساجی
طراح سایت
مرجع اختصاصی کلمات اختصاری
کتابخانه مجازی ایران
کتابخانه مجازی ایران
کتابخانه مجازی ایران
کتابخانه مجازی ایران
کتابخانه مجازی ایران
این چیه؟
معماری

گرچه نام مرگ ، براى بسیارى هول انگیز و وحشت ناک است ، ولى از نظر اسلام چهره دیگرى دارد؛ چرا که مرگ گذرگاهى است به جهان دیگر و در حقیقت ((تولد دوم )) به حساب مى آید.
نوزاد هنگام تولد به شدت مى گرید. شاید گمان مى کند دارد از بین مى رود و نابود مى شود، در حالى که به جهانى بسیار وسیع تر از شکم مادر وارد مى گردد.
به عبارت دیگر: در نظر پیروان مکتب انبیاء زندگى مردم در دنیا، همانند زندگى جنین در شکم مادر است !؟ مرگ آدمى هم به منزله ولادت دوم مى باشد
دوران زندگى جنین در رحم مادر، موقت و زندگى انسان نیز در دنیا موقت است . جنین با تولد از مادر، محیط محدود رحم را ترک مى کند و به محیط وسیع دنیا قدم مى گذارد. جفتش را که در رحم با او همراه بود از وى جدا مى کنند و به خاک مى سپارند و خودش به زندگى ادامه مى دهد.
انسان نیز با مردن ، از تنگناى رحم دنیا بیرون مى رود، بدنش را که به منزله جفت او است به قبر مى سپارند. در آن جا بدن متلاشى مى گردد و روحش ‍ به عالم وسیع تر و عالى ترى انتقال مى یابد.
قبل از تولد جنین ، قابله اى مهربان و خویشانى با محبت ، به انتظار ورود کودک نشسته اند که به محض خروج از ((رحم )) مادر، او را گرفته و با مدارا شستشو دهند. در میان لفافه اى نرم و لطیف پیچیده و در آغوش پر مهر خود بخوابانند.
همین طور قبل از مردن انسان ، غسال و خویشان با مهر و محبت ، به انتظار خروج او از رحم دنیا نشسته اند که به مجرد خروج ، او را گرفته و با مدارا شستشو دهند و در پارچه و لفافه اى سفید و تمیز پیچیده و در آغوش قبر بخوابانند.
طفل ، قبل از تولد نمى داند ((ولادت )) یعنى چه ؟ با متولد شدن چه مى شود و سر از چه عالمى در مى آورد؟ با چه اوضاع و احوال و اشخاصى روبه رو مى گردد؟ روى دست چه افرادى قرار مى گیرد، افرادى با مهر و محبت یا افرادى با خشم و غضب . قبل از مردن ، انسان نمى داند ((مرگ )) یعنى چه ؟ بعد از مرگ چه مى شود؟ سر از چه عالمى در مى آورد؟ با چه اشخاصى رو به رو مى گردد؟ در اختیار چه فرشتگانى قرار مى گیرد. فرشتگان رحمت و یا فرشتگان غضب
ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور
روزی روزگاری، سه بچه خرس با مادرشان در گوشه ای از جنگل زندگی می کردند.
خرس اول خیلی تنبل بود. دوست داشت از صبح تا شب بخوابد و هیچ کار نکند. خرس دوم خیلی شکمو بود. دوست داشت از صبح تا شب بخورد و هیچ کار نکند. اما خرس سوم نه تنبل بود و نه شکمو. خیلی هم زرنگ بود. روزی مادر بچه خرسها، آنها را صدا کرد و گفت: بچه های من، شما دیگر بزرگ شده اید. وقت این رسیده که هر یک از شما برای خودش خانه ای بسازد.
خرس تنبل گفت: وای چه کار سختی! اما حالا که مجبورم، یک خانه از کاه می سازم که آسان است. بعدهم رفت و خانه کاهی اش را ساخت.
آن را به برادرهایش نشان دا و گفت: ببینید چه خانه قشنگی ساخته ام!
خرس شکمو گفت: خانه ات قشنگ است، امامحکم نیست. اگر باد بوزد، زود خراب می شود. من خانه ام را از چوب می سازم.
بعد هم رفت و چوب آورد و مشغول ساختن خانه اش شد. خانه چوبی او هم خیلی زود آماده شد.
خرس زرنگ چرخ دستی کوچکش را پر از آجر کرده بود و می کشید. خانه چوبی برادرش را دید و گفت: خانه تو هم زیاد محکم نیست. باد و باران آن را خراب می کند. من می خواهم خانه ام را با آجر بسازم.
خرس شکمو ناراحت شد و گفت: ساختن خانه آجری خیلی طول می کشد. تا شب تمام نمی شود. شب هم گرگ می رسد و تو را می خورد.

خرس زرنگ چیزی نگفت. به کارش ادامه داد. او تمام روز کار کرد. چرخ دستی اش را پر از آجر می کرد و می آورد. آجرها را هم می چید و خانه اش را می ساخت. وقتی هوا تاریک شد، خانه آجری او هم تمام شد. با شادی به خانه اش نگاه کرد و گفت: به به، چه خانه خوب و محکمی ساخته ام!
ناگهان صدای زوزه گرگ در جنگل پیچید. خرس زرنگ اصلا نترسید.
رفت توی خانه اش، در را بست و با خیال راحت خوابید. اما برادرهایش در خانه هایشان از ترس می لرزیدند.
روز بعد، بچه خرسها به دیدن مادرشان رفتند. به او خبر دادند که خانه هایشان را ساخته اند.
مادر خیلی خوشحال شد. گفت: آفرین بچه های من! حالا وقت این است که در زمین جلوی خانه تان چیزی بکارید و مشغول کار شوید. بچه خرسها قبول کردند. بعد هم از مادر خداحافظی کردند. به طرف خانه های خودشان به راه افتادند. در میان راه، آقا گرگه آنها را دید. با خودش گفت: به به، چه بچه خرسهای چاق و چله ای! حتما خیلی خوشمزه اند. باید آنها را بگیرم و بخورم. بعد هم آهسته و بی سرو صدا دنبالشان به راه افتاد.
سه بچه خرس، بی خبر از گرگ سیاه، به خانه هایشان رفتند. آقا گرگه با خودش گفت: خب اول به سراغ خرسی می روم که خانه کاهی دارد. و راه افتاد و رفت به طرف خانه کاهی.
در زد وگفت: خرس کوچولو، خرس مهربان، در را باز کن، رسیده مهمان.
خرس تنبل صدای گرگ را شناخت و گفت: نه در را باز نمی کنم. چون می دانم تو گرگی، گرسنه و بزرگی.
آقا گرگه عصبانی شد و گفت: حالا که اینطور است، فوت می کنم به خانه ات. تا برود به آسمان.
بعد هم لپهایش را پر از هوا کرد، و فوت کرد به خانه کاهی. خانه خراب شد و کاهها به آسمان رفت.خرس تنبل، آقا گرگه را دید، ترسید و لرزید. فرار کرد و رفت، تا به خانه خرس شکمو رسید. داد کشید: کمک کمک، در را باز کن برادرجان! خرس شکمو در خانه را باز کرد. خرس تنبل پرید توی خانه، و در را بست.
بیایید در را بازکنید، چون که رسیده مهمان. هر دو بچه خرس با هم گفتند: نه در باز نمی کنیم. چون می دانیم تو گرگه گرسنه بزرگی. آقا گرگه هم عصبانی شد. لپهایش را پر از هوا کرد و فوت کرد به خانه چوبی خانه چوبی خراب شد و چوبها به زمین ریخت. دو بچه خرس پا به فرار گذاشتند.
رفتند و رفتند تا به خانه خرس زرنگ رسیدند. داد کشیدند: کمک ، کمک، در را باز کن برادرجان! خرس زرنگ در را باز کرد. برادرهایش را راه داد و در را بست. آقا گرگه از راه رسید. به در زد و گفت: آی خرسهای کوچولو، آی خرسهای مهربان. بیایید در را باز کنید، چون که رسیده مهمان. هرسه بچه خرس با هم گفتند: نه، در را باز نمی کنیم. چون می دانیم تو گرگی، گرسنه و بزرگی. آقا گرگه عصبانی شد لپهایش را پر از هوا کرد. فوت کرد به خانه آجری. اما خانه آجری تکان نخورد. آقا گرگه سرش را به دیوار خانه کوبید. دیوار آجری خراب نشد. اما سر آقا گرگه زخمی شد. آقا گرگه ناله کنان و زوزه کشان راه افتاد و رفت به خانه خودش.
چند روز گذشت. از آقا گرگه خبری نشد. تا اینکه . . . یک روز بچه خرسها، روی تپه، زیر سایه درخت سیب مشغول بازی بودند. ناگهان گرگ از راه رسید. بچه خرسها پریدند روی درخت سیب. آقا گرگه با خودش گفت: همین جا منتظر می مانم تا بیایند پایین. یک ساعت گذشت، دو ساعت گذشت، سه ساعت گذشت، بچه خرسها پایین نیامدند. گرگ خسته و گرسنه بود.
خرس زرنگ از بالای درخت، یک سیب کند و پرت کردبه آن دورها. آقا گرگه رفت که سیب را بخورد، بچه خرسها از درخت پایین پریدند و فرار کردند.

چند روز دیگر هم گذشت. از آقا گرگه خبری نبود. خرس زرنگ می خواست برای خودش یک بشکه بخرد. از خانه بیرون آمد و به شهر رفت. بشکه را خرید و به طرف خانه برگشت. در میان راه، آقا گرگه را دید. آقا گرگه هم او را دید و به طرفش دوید. خرس زرنگ رفت تو بشکه، با بشکه قل خورد و آمد به طرف گرگه. بشکه به گرگه رسید و محکم به او خورد. گرگه به زمین افتاد و آه و ناله اش بلند شد. خرس زرنگ از توی بشکه درآمد و پا به فرار گذاشت.
چند روز بعد، بچه خرسها توی خانه،کنارآتش نشسته بودند. یک مرتبه سرو صدایی شنیدید. از پنجره نگاه کردند. دیدند که آقا گرگه با یک نردبان به آن طرف می آید. گرگ، نردبان را به دیوار خانه تکیه داد و از آن بالا رفت. او می خواست از راه دودکش خانه، وارد شود. خرس زرنگ این را فهمید.
به برادرهایش گفت: زود باشید، یک دیگ پر از آب بیاورید.دیگ پر از آب را آوردند. آن را روی آتش گذاشتند. آب جوش آمد و قل قل کرد. آقا گرگه از دودکش پایین آمد
.
و ناگهان توی دیگ آب جوش افتاد. داد و فریادش بلند شد. ناله کنان و زوزه کشان پا به فرار گذاشت.
بعد از این اتفاق، آقا گرگه فکر خوردن بچه خرسها را از سر بیرون کرد. دیگر هم به سراغشان نیامد. خرس تنبل و خرس شکمو، تنبلی و پرخوری را کنار گذاشتند. با کمک برادر زرنگشان، در زمین جلوی خانه دانه کاشتند و مشغول کشت و کار شدند. به این ترتیب سه بچه خرس قصه ما،زندگی خوب و خوشی را در کنار هم شروع کردند.


ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور

 


فریدون فروغی


فریدون فروغی را چگونه باید نوشت
که سکوتی سنگین عاقبت اورادرهم شکست
فریدون فروغی ،چهارمین وآخرین فرزند خانواده ی فروغی در تاریخ 9/11/1329 درتهران متولد شد.
اودرزمینه ی موسیقی هنرمند کاملی ست .زیرا علاوه بر خوانندگی ،در نواختن گیتار،پیانووارگ مهارت خاصی داشته است وبه کار آهنگسازی وترانه نیز می پرداخته است.
اوتنها پسرخانواده بودو سه خواهر به نامهای (پروانه،عفت وفروغ ) داشت که هم اکنون در قید حیات می باشند.
فتح الله فروغی ، کارمنداداره ی دخانیات بود،که در تنهایی خود به سرودن شعرونواختن تارمی پرداخت واز مالکان بزرگ روستای نراق ـ مابین قم وکاشان ـ به شمار می آمد.
فریدون فروغی ،در سال 1335 ودر شش سالگی ،تحصیل را آغازکردوعاقبت درسال 1347 مدرک دیپلم علوم طبیعی را گرفت وپس از آن دیگرتحصیل رارهاکرد.
فریدون فروغی ،موسیقی را بدون داشتن استاد ویا معلم فرا می گیردوباتوجه به کارهای راک ومخصوصا (ری چارلز) به تمرین ویادگیری می پردازد.
درسن 16 سالگی ،باهمراه ساختن گروهی نوازنده باخودموسیقی را به صورت جدی شروع می کند ودر مکان های مختلف به اجرای ترانه ها وآهنگ های روز فرنگی وبه خصوص موسیقی (بلوزغربی) می پردازدوتاسن 18 سالگی کارخودرا به همین صورت ادامه می دهد
در همین ایام عشق ودلدادگی اورا گرفتار می کند،اما در ناباوری کامل ،پس ازمدتی متوجه غیبت عشق خود می شودوقلب گرفتار او در تب وتاب عشق می سوزد وفریدون جوان ،مدتی دست از موسیقی می کشد.
درسال 1350،خسروهریتاش ،کارگردان فیلم (آدمک) درتلاش برای پیدا کردن خواننده ای تازه نفس بود که بقیه در ادامه مطلب...


ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور

_ سلام.

_ چند روز پیش یه دوستی برام یه ایمیل زد که


 خیلی باحال بود، گفتم بزارم که شماهام استفاده کنید،


 شاد باشید.


 


1- یهو نگاه میکنی می بینی خانوادت که 3 نفر بیشتر نیستن 5 خط موبایل دارن!

2 - واسه همکارت ایمیل میفرستی،در حالیکه میز بغل دستی تو نشسته !

3 - رابطت با اقوام و دوستانی که ایمیل ندارن کمتر و کمتر میشه تا به حد صفر برسه!

4 - ماشینت رو جلوی در خونه پارک میکنی بعدش با موبایلت زنگ میزنی خونه که بیان کمک چیزایی رو که خریدی ببرن داخل !

5 - هر آگهی تلویزیونی یه آدرس اینترنتی هم داره !

6 - وقتی خونه رو بدون موبایلت ترک میکنی ، استرس همه وجودت رو میگیره و با سرعت برمیگردی که موبایلت رو برداری...، بدون توجه به اینکه حد اقل 10 سال از عمرت رو بدون موبایل گذروندی !!!

8 - صبحها قبل از خوردن صبحونه اولین کاری که میکنی سر زدن به اینترنت و چک کردن ایمیل و فیس بوکته !

9 - الان در حالیکه این ایمیل رو میخونی، سرت رو تکون میدی و لبخند میزنی !

10 - اینقدر سرگرم خوندن این ایمیل بودی که حتی متوجه نشدی این لیست شماره 7 نداره !

11 - الان دوباره برگشتی بالا که چک کنی شماره 7 رو داشته یا نه !

12 - من مطمئنم که اگه دوباره برگردی بالا حتماً شماره 7 رو پیداش میکنی،بخاطر اینکه خوب بهش توجه نکردی !!

13 - دوباره برمیگردی بالا ولی شماره 7 رو پیدا نمیکنی...، خوب من شوخی کردم ولی نشون میده که تو به خودت هم اعتماد نداری و هرچی بقیه میگن باور میکنی.

14 - مطمئنم اگر این ایمیل رو ادامه بدم میخواین یه بلایی سرم بیاری !!!
پس ...
.....
....
...
..
.


ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور

 


خدای مهربان، انسان را قدرتمند‌ترین موجود عالم خلق کرده ‌که قادر است به هر آن‌چه اراده کند، دست‌یابد و با تفکر و ‌تدبیر، بهترین لحظه‌ها را برای خود ایجاد نماید. خالق انسان، او را به‌گونه‌ای آفریده ‌که قادر است سخت‌ترین مسائل را بیندیشد و برای آن‌ها راه‌حل پیدا کند. انسان، دارای قدرتی خارق‌العاده است که بزرگ‌ترین دانشمندان جهان پس از سال‌ها تحقیق و پژوهش، هر روز به نکته‌ای جدید از پیچیدگی‌های وجود او پی‌می‌برند.


اما متأسفانه بیش‌تر انسان‌ها از وجود خویش غافل‌اند و قدر عظمت خود را نمی‌دانند و در بی‌راهه‌های یأس و ناامیدی، غرق می‌شوند. افراد ناامید و یا به تعبیری کم‌حوصله، در ذهن خویش، هیولایی ساخته‌اند به نام «هیولای نتوانستن» و با افکار و باورهای منفی، هر روز این هیولای زشت را در درون خود تقویت می‌کنند و شکست را برای زندگی خود رقم می‌زنند. انسان‌های آگاه و هوشمند، همه‌ی موضوع‌های زندگی را به شکل یک مسأله می‌بینند که باور دارند‌ راه‌حلی خواهد داشت و بدین‌گونه برای بهتر‌زیستن، تلاش می‌کنند و به نتیجه‌های خوبی هم می‌رسند اما به‌راستی چه کنیم تا هیولای نتوانستن را ‌‌درون خود از بین ببریم و با دنیایی از انرژی، به سمت خلق اهداف زندگی‌مان حرکت کنیم؟


نکته‌های زیر ‌بسیار راه‌گشا می‌باشد به‌شرطی که اهل عمل و اجرا باشیم: 


1- کلمات معجزه می‌کنند:


بسیاری از افکار و اندیشه‌های ما با کلماتی شکل می‌گیرند که ‌می‌شنویم و یا می‌بینیم. کلمه‌ها و جمله‌ها، زندگی انسان‌ها را شکل می‌دهند و مسیر تعالی آنان را مشخص می‌کنند. افرادی که دایره‌ی لغات آنان از کلمات و جملات مثبت تشکیل شده است، زندگی بسیار مطلوبی دارند و برعکس، افرادی که همواره از کلمات منفی و پر از ناامیدی استفاده می‌کنند، زندگی بسیار سخت و پرتلاطمی دارند. امروزه اثر تلقین و کاربرد آن در علم پزشکی، اثبات گردیده است. انسان‌هایی که با جملات مثبت زندگی می‌کنند، آرامش و سلامتی بیش‌تری دارند و حتی ‌این کلمات و جملات پرانرژی می‌تواند به‌عنوان یک پیام تلقینی در شرایط سخت، برای انسان بسیار راه‌گشا و مفید ‌‌باشد.  


به‌عنوان تمرین و کاربردی نمودن موضوع بالا، در دو برگه کاغذ به‌صورت جداگانه، کلمات و جملات مثبت و منفی که بیش‌تر در طول شبانه‌روز استفاده می‌کنید را بنویسید و سپس سعی‌کنید هر روز از تعداد کلمات منفی، کم کرده و مقدار جملات و کلما‌ت مثبت خود در زندگی را افزایش دهید و معجزه‌ی کلمات مثبت را در زندگی خود حس‌کنید. 


2- عادت‌های مثبت:


عادت‌ها، زندگی ما را یا بسیار سخت ‌و یا ‌خیلی آرام و دلنشین می‌کنند. اگر ما عادت‌های منفی داشته باشیم، استرس و نگرانی بسیار زیادی در زندگی‌مان جاری می‌شود و در صورتی‌که عادت‌های مثبت در درون ما شکل گرفته باشد، سخت‌ترین اقدامات نیز برای ما آسان می‌شود. برای نمونه، ا‌فرادی که عادت به پُرخوری دارند، به‌طور دائم دچار مشکل و ناراحتی هستند و انواع بیماری‌های جسمی و روحی را پیدا خواهند کرد و در مقابل، افرادی که برای نمونه دارای عادت سحرخیزی هستند، علاوه بر این‌که همیشه با نشاط و شادند، به ‌بسیاری از کارهای خود نیز می‌رسند. با ایجاد عادت‌های مثبت، بسیاری از اهداف زندگی برای ما قابل دسترس‌ می‌شود و ما می‌توانیم به ر‌ؤیاهای‌مان دست‌یابیم و زندگی بسیار مطلوبی را برای خود و اطرافیان، محقق نماییم.  


باز هم قلم و کاغذی برداریم و ‌در یک صفحه، عادت‌های منفی و در صفحه‌ی دیگر، عادت‌های مثبت‌مان در زندگی را بنویسیم. قدری با خود روراست باشیم و به‌طور دقیق همه‌ی عادت‌هایی را که داریم، بر روی کاغذ پیاده کنیم و سپس سعی‌کنیم هر هفته یک عادت منفی را حذف و یک عادت مثبت را در زندگی اجرا نماییم و لذت خوب زندگی کردن را حس‌کنیم و‌ با عشقی وصف‌ناشدنی زندگی را سپری نماییم. 


3- تمرکز در اهداف


انسان‌ها در طول زندگی، دارای هدف‌های مختلفی می‌باشند و ممکن است بعضی‌‌وقت‌ها در طول مسیر، اهداف‌شان نیز تغییر کند اما افرادی موفق هستند که در رسیدن به اهداف‌شان، تمرکز دارند و انرژی خود را در پریدن به شاخه‌های مختلف، از دست نمی‌دهند. تمرکز در اهداف و برنامه‌ها، به انسان انرژی مضاعف می‌دهد و به نتیجه رسیدن هر‌یک از اهداف، به انسان اعتمادبه‌نفس می‌دهد؛ پس انسان‌هایی که به‌دنبال رسیدن به خواسته‌های‌شان هستند، به این نکته‌ی بسیار مهم دقت ویژه باید داشته باشند که تعدد اهداف، مانع ‌رسیدن به هدف‌ها نشو‌د بلکه باید با یک اولویت‌بندی مناسب، هر کاری را در زمان مناسب انجام داد.  


پیشنهاد می‌کنم باز هم برای این‌که ‌خودشناسی مناسبی داشته باشیم، مروری بر اهداف بلندمدت و کوتاه‌مدت خود داشته باشیم و زمان سررسید آن‌ها را به‌طور دقیق مشخص کنیم و اگر نیازی به بازنگری دارند، به‌سرعت این کار را شروع کنیم و با تمرکزی بالا به سمت تحقق اهداف‌مان حرکت کنیم. 


4- ایجاد باورهای مثبت:


لازمه‌ی توانستن در هر اقدامی، داشتن باور توانستن است. انسان‌هایی که ابتدا در ذهن خود به اهداف‌شان می‌رسند، در محیط زندگی نیز به خواسته‌های‌شان به‌راحتی دست‌می‌یابند. اتفاقاتی که در زندگی هر‌کسی می‌افتد، قسمت زیادی از آن، ابتدا در ذهن او‌ شکل‌می‌گیرد و سپس در عامل بیرون اتفاق می‌افتد.انسان‌های توانمند، با‌ورهای مثبت دارند و بر مبنای این باورها، اعتمادبه‌نفس بسیار خوبی دارند. اندیشه‌ها و باورهای کنونی شما، در حال خلق زندگی آینده‌ی شما هستند. آن‌چه که بیش از همه به آن فکر می‌کنید و یا متمرکز می‌شوید، در زندگی‌تان پدیدار خواهد شد؛ پس خود را باور کنید تا زندگی شما پر از موفقیت و پیروزی شود. باورهای منفی و گمراه‌کننده را از خود دور کنید و همواره به‌د‌نبال ایجاد باورهای مثبت در خود باشید.


در یک برگه‌ی کاغذ، ‌‌باورهای مثبت و منفی خود را بنویسید و پس از شناسایی، سعی‌کنید باورهای منفی ‌را از بین ببرید و باورهای مثبت ‌را افزایش دهید و از زندگی خود لذت ببرید. 


5- ایمان به خدای مهربان:


انسان‌هایی که قلب‌شان، خانه‌ی خدای مهربان است، آرامش عمیقی دارند و در سخت‌ترین لحظه‌های زندگی نیز با توکل به خدای مهربان، به‌خوبی از معضلات و سختی‌ها رها می‌شوند. آنان باور دارند که قدرتی عظیم، پشتیبان‌شان است ‌و با اعتمادبه‌نفسی عمیق، در صحنه‌ی زندگی به سمت تحقق اهداف‌شان حرکت می‌کنند. آنان خدا را هم در شادی‌ها و هم سختی‌ها یاد می‌کنند و همیشه لحظه‌های قشنگی را برای مناجات با او قرارمی‌دهند و راز و نیازی عاشقانه با او برقرار می‌کنند. آنان خدا را دوست دارند و سعی‌می‌کنند هر آن‌چه را که او از طریق فرستادگان‌ش خواسته است، اجرا کنند و لحظه‌ای از یاد او غافل نشوند. انسان‌های هوشمند با توکل به خالق مهربان، به آن‌چنان توانمندی و قابلیتی می‌رسند که هر آن‌چه را اراده کنند، دست‌می‌یابند و دنیا و آخرت خود را زیبا رقم می‌زنند.  


چه خوب است ما بندگان، هرازگاهی نامه‌ای عاشقانه به خدا بنویسیم و در‌خواست‌های خود را صادقانه و خالصانه از او بخواهیم



ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور

اگر شما امروز صبح سرحال تر از یک بیمار از
خواب بیدار شدید رحمت خداوند به شما بیشتر از
یک میلیون نفری است که در این هفته می میرند.
اگر در یخچال خود غذا دارید ؛ لباس بر تن دارید،
سقفی بالا سر دارید ؛ و مکانی برای خوابیدن ، شما
ثروتمندتر از 75درصد از مردمید.اگر در بانک یا
کیف پولتان مقداری پول دارید در واقع در میان 8
درصد از ثروتمندان جهان قرار گرفته اید.
اگر سرتان را بالا گرفته و لبخندی زیبا بر لب
داشته باشید و از صمیم قلب شکرگزار خدا باشید ؛
شما مورد رحمت خداوند قرار می گیرید برای این
که اکثریت می توانند ولی بیشتر آن ها چنین نمی کنند.

ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور


در یونان باستان ، روزی یکی از آشنایان سقراط بزرگ به دیدارش آمد و گفت : می دانی  درباره دوستت  چه شنیده ام ؟سقراط جواب داد : یک دقیقه صبر کن ، قبل از اینکه چیزی بگویی می خواهم امتحان کوچکی را بگذرانی که به آن تست فیلتر سه گانه می گویند.آشنا پرسید: فیلتر سه گانه ؟
سقراط ادامه داد: قبل از اینکه با من درباره دوستم صحبت کنی، شاید بد نباشد که چند لحظه صبر کنی و چیزهایی را که می خواهی بگویی فیلتر کنی . به همین خاطر به این امتحان، تست فیلتر سه گانه می گویم. اولین فیلتر، حقیقت است. تو کاملا مطمئنی مطالبی که می خواهی به من بگویی حقیقت دارد؟ مرد گفت : نه، درحقیقت من همین الان درباره اش شنیدم و... سقراط گفت : بسیار خوب، پس تو واقعا نمی دانی که حقیقت دارد یا خیر.حالا دومین فیلتر را امتحان می کنیم، دومین فیلتر نیکی است. چیزی که می خواهی راجع به دوست من بگویی، مطلب خوبی است؟
مرد جواب داد: نه، کاملا برعکس ... . سقراط ادامه داد: خُب، پس تو می خواهی به من راجع به او چیز بدی بگویی اما دقیقا از درستی آن مطمئن نیستی. هنوز باید امتحان را ادامه دهی چون هنوز فیلتر سوم باقی مانده: فیلتر فایده. مطلبی که می خواهی راجع به دوستم به من بگویی، فایده ای برای من دارد؟ مرد جواب داد: نه، نه واقعاً. سقراط نتیجه گیری کرد :
اگر چیزی که می خواهی به من بگویی نه حقیقت است نه خوبی دارد و نه فایده ای دارد، پس چرا اصلاً بگویی ؟



ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبا‌ب‌کشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه‌اش درحال آویزان کردن رخت‌های شسته است و گفت: لباس‌ها چندان تمیز نیست. انگار نمی‌داند چطور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباس‌شویی بهتری بخرد.

همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت. هربار که زن همسایه لباس‌های شسته‌اش را برای خشک شدن آویزان می‌کرد، زن جوان همان حرف را تکرار می‌کرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباس‌های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: "یاد گرفته چطور لباس بشوید. مانده‌ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده."

مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره‌هایمان را تمیز کردم!

نکته اخلاقی : زندگی هم همینطور است. وقتی که رفتار دیگران را مشاهده می‌کنیم، آنچه می‌بینیم به درجه شفافیت پنجره‌ای که از آن مشغول نگاه‌کردن هستیم بستگی دارد. قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که به‌ جای قضاوت کردن فردی که می‌بینیم، در پی دیدن جنبه‌های مثبت او باشیم؟



ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور

 

خبرگزاری ابنا:

چگونه یک حدیث، اینشتین را شگفت‌زده کرد؟

هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمی‌شود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده «نسبیت» را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان آن را نفهمیده‌اند.

«آلبرت اینشتین» فیزیکدان بزرگ معاصر، در آخرین رساله‌ علمی خود با عنوان «دی ارکلارونگ Die Erklarung» (به معنای بیانیه) که در سال 1954 در آمریکا و به زبان آلمانی نوشت، اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح داده و آن را کامل‌ترین ومعقول‌ترین دین دانسته است.

این رساله در حقیقت همان نامه‌نگاری محرمانه اینشتین با مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی است. اینشتین در این رساله «نظریه نسبیت» خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از کتاب‌های شریف نهج البلاغه و بحارالانوار تطبیق داده و نوشته است که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمی‌شود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده «نسبیت» را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان آن را نفهمیده‌اند.

یکی از این حدیث‌ها حدیثی است که علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم (ص) نقل می‌کند که: «هنگام برخاستن از زمین، لباس یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی می‌خورد و آن ظرف واژگون می‌شود. اما پس از اینکه پیامبر اکرم(ص) از معراج جسمانی باز می‌گردند مشاهده می‌کنند که پس از گذشت این همه زمان، هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است».

اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه «نسبیت زمان» دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن می‌نویسد. اینشتین همچنین در این رساله «معاد جسمانی» را از راه فیزیکی اثبات می‌کند. او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عکس فرمول معروف «نسبیت ماده و انرژی» می‌داند: E = M.C2 >> M = E /C2

یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره می‌تواند عینا به تبدیل به ماده و زنده شود.

اینشتین در این کتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و به لفظ «بروجردی بزرگ» یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ «حسابی عزیز» یاد کرده است.

اصل نسخه این رساله اکنون به لحاظ مسایل امنیتی به صندوق امانات سری لندن (بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی) سپرده شده و نگهداری می‌شود.

این رساله را پروفسورابراهیم مهدوی (مقیم لندن) ، با کمک یکی از اعضاء شرکت اتومبیل‌سازی بنز و به بهای 3 میلیون دلار از یک عتیقه‌فروش یهودی خریداری کرد.

دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط‌ شناسی رایانه‌ای چک شده و تأیید گشته است.


ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور
 







تصور کنید که بتوانیم سن زمین را فشرده کنیم و هر 100 میلیون سال را یک سال درنظر بگیریم. در این صورت کره زمین مانند فردی 46 ساله خواهد بود.

در مورد 7 سال نخست زندگی این فرد هیچ اطلاعی نداریم. در مورد سالهای میانی عمرش اطلاعات پراکنده ای داریم. اما می دانیم که در 42 سالگی گیاهان روی زمین پدیدار شده و شروع به رشد کرده اند.

از دایناسورها و خزندگان غول پیکرتا همین یک سال پیش اثری نبود. یعنی زمین در 45 سالگی آنها را به چشم خود دید.

8 ماه پیش پستانداران به وجود آمدند.

در اوایل هفته گذشته میمونهای آدم نما به انسان تبدیل شدند.

اواخر هفته گذشته یخبندان سراسر زمین را فراگرفت.

انسان حدود 4 ساعت پیش روی زمین پدیدار شد و طی یک ساعت گذشته کشاورزی را کشف کرد.

حدود یک دقیقه از انقلاب صنعتی می گذرد.

حالا ببینید که انسان در این یک دقیقه چه بلایی بر سر زمین 46 ساله آورده. او جمعیت خود را به نسبت سرسام آوری زیاد کرده و نسل 500 خانواده از جانداران را منقرض کرده است.

این است اشرف مخلوقات

ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور
<   <<   11   12   13      >