آموزه های از کوروش بزرگ
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
کوروش بزرگ
خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن
کوروش بزرگ
اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.
کوروش بزرگ
آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .
کوروش بزرگ
وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما
کوروش بزرگ
سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد .
کوروش بزرگ
اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید .
کوروش بزرگ
افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند. کوروش بزرگ
پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر. کوروش بزرگ
کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم .
کوروش بزرگ
کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .
کوروش بزرگ
انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .
کوروش بزرگ
همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد.
کوروش بزرگ
تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است .
کوروش بزرگ
دشوارترین قدم، همان قدم اول است .
کوروش بزرگ
عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید .
کوروش بزرگ
آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد .
کوروش بزرگ
وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید .
کوروش بزرگ
من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است.
کوروش بزرگ
از تولد تا فرمانروایی از زبان تاریخ نگاران
هرودوت،تاریخ نگار قرن چهارم قبل از میلاد، بهترین کس است که افسانه تولد کوروش را از بـقـیـه افسانه های دیگر توصیف کرده است. از نظر او آستیاگ پدربزرگ مادری او بود؛ که شبی در خواب می بـیـند که دخترش ماندانا بمقـدار خیلی زیادی آب تولید می کند که تمام شهر و امپراطوری آن را فرا میگیرد. موقعـی که مرد مقدس ( مغ - روحانی زرتشتی ) از خواب او مطلع میشود، به او از پـیامد آن اخطار می کند.
بـنابراین،آستیاگ، پدر ماندانا، دخترش را به یک پارسی به نام کمبودجیه که یک اصیل زاده پارسی بود داد و گفت که او از یک ماد خیلی کمتر است و نمی تواند خطری داشته باشد. کمتر از یک سال از ازدواج ماندانا با کمبودجیـه نگذشته بود که آستیاگ، دوباره خوابی می بـیـند، که یک درخت مو از شکم دخترش ماندانامی روید که تمام آسیا را فرا گرفته است. مجوسان سریعـاً یک فال بد راپـیش بـیـنی میکنـند و به او می گویـند که از ماندانا پسری زاده خواهد شد که تخت تو را بزور خواهد گرفت. پادشاه دنـبال دخترش فرستاده و او را تا موقعـی که پسرش را بدنـیا نیاورده است تحت نظر شدید امنـیتی می گیرد. بعـد از بدنیا آمدن بچه، چند نفر از اطرافیان شاه به یک نجیـب زاده ماد به نام " هارپاگوس " گفـتـند که شاه گفته باید این بچه تازه بدنیا آمده را برده و از بـیـن ببری و نگران چـیزی نباش. اما هارپاگوس تصمیم گرفت که خودش بچه را از بـین نبرد.
بجای آن، او یک چوپان سلطـنـتی را صدا کرده و به او گفت که فرمان پادشاه است و باید این بچه را از بـیـن ببرد و نگذارد که زنده بماند و اگر این کار را نکند به کیفر و مجازات خواهد رسید. اما همسر چوپان که باردار بود در نبود او یک پسر زائید که مرده بود و وقـتی که چوپان به خانه آمد و زنش بچه رادید او را راضی کرد که بچه را خودشان نگه داشته و بزرگ کنند. بجای آن جنازه مرده بچه خودشان را به هارپاگوس نشان دهند و بگویـند که او همان بچه است.
کوروش بزودی یک پسر جوان برجسته و کارآمد شد و همیشه دوستانش را از قدرت رهبری که داشت تحت الشعـاع قرار می داد. یک روز موقع بازی با دیگر بچه ها، او را به عـنوان پادشاه انـتخاب کردند. او بـیدرنگ و سریع این نـقش را قـبول کرد، و پسر یک از بزرگان ماد را که نمیخواست از او دستور بگیرد مجازات کرد. پدر بچه مجازات شده به آستـیاگ شکایت کرد و همه چـیـز را برعکس و وارانه جلوه داد که بتواند کوروش را تـنـبـیه بکند. موقعـی که آستـیاگ از
او پرسید که چرا این گونه وحشـیانه رفتار کرده است، کوروش به دفاع از خود پرداخته و گفت که او نـقـش یک پادشاه را بازی می کرد و باید کسی را که دستور او را عـمل نکرده است، تـنـبـیه کند. آستیاگ سریعـا متوجه شد که این سخنان یک بچه چوپان نـیـست و متوجه شد که او نوه خود و فرزند ماندانا دخترش است. بعـدا آن داستان بوسیله چوپان، اگر چه به بـیـمیلی و اکراه اما تاًیـیـد شد. به همین خاطر آسـتـیاگ، هارپاگوس را بخاطر آنکه فرمانـش را انجام نداده بود تـنـبـیه کرد و بدن پسرش را غـذای سلطـنـتی درست کرد.بنا بر نظر مجوسیان پادشاه به کوروش اجازه داد که به پارس پـیـش والدین واقـعی خود برگردد.
هارپاگوس با خود عـهد کرد که انـتـقام مرگ پسرش را با تـشویـق کردن کوروش، با به تصرف درآوردن تخت پدر بزرگش بگیرد. هرودوت تشریح می کند که هارپاگوس نـقـشه خود را بر روی یک کاغـذ کشیـد و در شکم یک خرگوش صحرایی تازه شکارشده گذاشت. سپس شکم خرگوش صحرایی را دوخته و آن را به یکی از ندیمان خاص خود داد، و او را بصورت یک شکارچی راهی پارس شد و آن خرگوش را به کوروش داده و گفت که باید شکمش را باز کند. او بعـد از خواندن نامه هارپاگوس بفکر گرفتن قدرت از آستیاگ شد. موقـعی که نـقـشه او به مراحل حساس خودرسید، قبایل پارسی را تـشویـق کرد که طـرفدار او باشـند تا بـتوانند که یوغ بندگی آستیاگ و ماد را از گردن خود به در افکنند. کوروش موفـق شد که پدربزرگ خود، آستیاگ را سرنگون کند و فرمانروای ماد و پارس شود.
چگونگی تولد کوروش که بوسیله هردودت به زیـبایی و جذابـیت کامل گفـته شده و به واقعـیت برطبق شواهد بسیار نزدیک است، هنوز منـبع قابل اطمیـنانی برای خیلی هااست.
منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ ... آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند.
در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم، مردوک (مردوخ = خدای بابلیان)، دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد. ... زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد.
نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
برده داری را بر انداختم، به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. ...
من فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و کسی آنان را نیازارند.
خدای بزرگ از کردار من خشنود شد ...
او برکت و مهربانیش را ارزانی داشت.
ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم ...
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم.
فرمان دادم تمام نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند.
همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به سرزمین خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم، باشد که دلها شاد گردد و هر روز در پیشگاه خدای بزرگ، برایم زندگانی بلند خواستار باشند ...
من برای همه مردم جامعهای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.
من به تمام سنتها، و ادیان بابل و اکد و سایر کشورهای زیر فرمانم احترام میگذارم.
همه ی مردم در سرزمینهای زیر فرمان من .در انتخاب دین، کار و محل زندگی آزادند.
تا زمانی که من زنده ام هیچکس اجازه ندارد اموال ودارایی های دیگری را با زور تصاحب کند.
اجازه نخواهم داد کسی دیگری را مجبور به انجام کار بدون دریافت مزد کند.
هیچکس نباید به خاطر جرمی که اقوام یا بستگان او مرتکب شدهاند تنبیه شود.
من جلوی برده داری و برده فروشی از زن و مرد را می گیرم و کارکنان دولت من نیز چنین کنند تا زمانیکه این سنت زشت از روی زمین برچیده شود.
شهرهای ویران شده در آنسوی دجله و عبادتگاه های آنها را خواهم ساخت تا ساکنین آنجا که به بردگی به بابل آورده شدهاند بتوانند به خانه و سرزمین خود بازگردند.»
برای مشاهده نگاره ها با کیفیتی بالاتر، روی آن کلیک کنید»
تصویر دو بانوی فارسی(با لباس سنتی)، در کنار مقبره کوروش بزرگ (کوروش هخامنشی)
مردان قاجاری با لباسِ دوره قاجار، در کنار مقبره کوروش بزرگ بنیانگذار سلسله هخامنشی
در این نگاره ستون های بر جای مانده از ساختمان اطراف مقبره کوروش هخامنشی نمایان است، این آثارِ خُرد اِمروز ازین مکان جمع آوری شده اَند و زین پس تنها در نگاره ها می توان آن را مشاهده نمود
دروازه مقبره کوروش هخامنشی
این دروازه توسط سازمان میراث فرهنگی جمهوری اِسلامی ایران به همراه دیگر آثار خرده ی بر جای مانده از این محل منتقل شدند
مقبره کوروش هخامنشی در سال : یک هزار و سی صد و هشتاد و هشت هجری شمسی
اِنی و سعید – به سال یک هزار و سی صد هشتاد و نه هجری شمسی در مقبره کوروش هخامنشی
نقش سرباز ارتش جاویدان در پارسه – سربازان نیزه دار پارسی
نقش سرباز ارتش جاویدان در پارسه
سربازان پارسی بر گرد کاخ
سربازان مادی و پارسی، در پارسه – برای متمایز کردن پارسی ها و مادی ها به کلاه و لباس دقت کنید
سرباز هخامنشی به شاه پارسه – داریوش اول – احترام می گذارد
سرباز پارسی سبدی در دست دارد
سرباز پارسی، با نیزه و تیرکمان
بوسه ایرانیان بر سربازان هخامنشی – افتخار ایرانیان
سرباز هخامنشی(سر در باغ ملی)تهران
سربازان هخامنشی، محافظ تخت شاهی در تخت جمشید
سربازان پارسی و مادی : متحدان به رهبری کوروش امپراطوری بزرگ هخامنشی ها را بنیان نهادند
نقش سربازان هخامنشی بر روی ظرف هخامنشی – عکس از الهام علیزاده
نقاشی سرباز هخامنشی
تصویر نقاشی های کاخ شوش – آپادانا – از دوره داریوش اول 1
تصویر نقاشی های کاخ شوش – آپادانا – از دوره داریوش اول 2
سگ با صدای بلند عرب میکرد.
شاید کمتر کسی متوجه شده باشد که اعراب ملخ خور به صدای سگ پ ا ر س میگویند
واین را عرب ها در طول تاریخ گفتند و ما ایرانی ها هم تقلید کردیم بدون اینکه مفهوم ان را بفهمیم
چه کسی می اید اسم تبار خود را روی صدای سگ بگذارد.
سگ با صدای بلند در طویله عرب میکرد
یا
سگی با صدای رسا عربی میکرد
توجه
عرب منظور عرب عربستان و حاشیه جنوبی دریای پارس و دریای سیستان (مکران)
میباشد