|
-- Bye Dear Friend
در 29 ژانویه 1886، کارل بنز سه چرخهای را که با موتور گازسوز حرکت میکرد به شماره 37435 در دفتر ثبت اختراعات شهر برلین ثبت کرد. همزمان کمتر از صد کیلومتر دورتر، گوتلیب دایلمر در حال ساخت اولین ماشین چهار چرخ دنیا بود. منتقدان در ابتدا آیندهای برای ایده کالسکه بدون اسب متصور نبودند، اما نوآوری این دو نفر سنگ بنای تولید محصولی را بنا گذاشت که امروز تصور زندگی بدون آن مشکل است.
125 سال از آن تاریخ میگذرد و همچنان نام مرسدس بنز در صدر خودروسازان جهان است. از سال 1945 تاکنون، سی میلیون دستگاه بنز ساخته شده است. بعضی از این ماشینها، فراتر از یک وسیله نقلیه بودهاند و نه تنها باگذشت زمان به فراموشی سپرده نشدند، بلکه جلوه بیشتری گرفتند و به نمادی برای این صنعت تبدیل شدند. سایت خودرو به این بهانه، با مروری بر تاریخ مرسدس بنز، نگاهی دارد به مدلهای تاریخ ساز این شرکت از ابتدا تاکنون.
شاید مهمتر از سه چرخه گازسوز بنز، مدل ولو Velo (عکس بالا) بود که در سال 1892 ساخته شد. ولو اولین ماشین تولید انبوه جهان بود. کارل بنز این ماشین را سبک و محکم ساخت و هدفش آن بود که با قیمتی مناسب تعداد بیشتری را صاحب کالسکه بدون اسب خود کند. او به هدفش رسید و 1200 دستگاه از این مدل را فروخت. با این موفقیت بنز در آستانه قرن بیستم جایگاهش را به عنوان یک خودروساز بزرگ تثبیت کرد. شاید اگر این مدل تا این حد موفق نبود، اکنون در بین تولید کنندگان خودرو نامی از بنز دیده نمی شد.
1909 برای بنز سال تاریخ سازی شد. بنز گرچه شهرت و اعتبار خوبی داشت، اما به شدت از سوی رقبایی که هر روز تعدادشان بیشتر میشد، تحت فشار بود و رفته رفته به این نتیجه میرسید که تنها شهرتش برای تضمین فروش، کافی نیست. همزمان دیگر رقبای بنز به قدرت تبلیغاتی مسابقات اتوموبیلرانی پی برده بودند و با شرکت در این مسابقات، سهم بنز از بازار را تهدید میکردند. بنز در چند مسابقه شرکت کرده بود، اما مایل نبود از این جریان پیروی کند و ترجیح میداد تا همچنان ماشینهای ارزانقیمت بسازد.
با این حال، جولیوس گانز، یکی از اعضای هیات مدیره شرکت پس از تحقیقاتش به این نتیجه رسید که نمیتوان به مسابقات بیتوجه ماند و بنز تصمیم گرفت یک ماشین اسپورت بسازد. بنز این ماشین را بلیتزن یا رعد و برق نامید (عکس بالا). تنها شش دستگاه از این ماشین ساخته شد که چهار دستگاه آن هنوز باقی است. این ماشین با موتور 21.5 لیتری خود 200 اسب بخار قدرت تولید میکرد و توانست رکورد سرعت 200 کیلومتر در ساعت را به ثبت برساند. با این رکورد بنز سریعترین ماشین جهان را ساخته بود که حتی از هواپیما و قطار هم تندتر میرفت. رکورد بلیتزن هشت سال پابرجا ماند و بنز به همین سرعت به قهرمان بلامنازع مسابقات اتوموبیلرانی تبدیل شد.
در اواخر دهه بیست میلادی، مرسدس بنز پای ثابت مسابقات اتوموبیلرانی بود و در ساخت مدلهای مخصوص و گران قیمت برای مشتریهایش شهرتی به هم زده بود. یکی از نمونههای بسیار خوب این دهه مدل SSK (عکس بالا ) است که در سال 1928 ساخته شد و در سال 1999 یکی از 26 نامزد برای عنوان ماشین قرن بود.
موتور SSK شش سیلندر با حجم 7.1 لیتر بود و میتوانست 197 اسب بخار قدرت تولید کند. SSK به سرعت به ماشینی محبوب در پیست مسابقه تبدیل شد که نه تنها مرسدس بنز بلکه تیمهای دیگر هم از آن استفاده کردند. طبق اسناد مرسدس بنز، 33 دستگاه از این مدل بین سالهای 1928 تا 1932 ساخته شد که بیش از نیمی از آنها برای مسابقه بود. تعداد زیادی از این مدل باقی نمانده است و در سال 2004 یکی از آنها به قیمت هفت و نیم میلیون دلار در حراجی فروخته شد.
مرسدس بنز با دو مدل جدید اما کاملاً متفاوت به نمایشگاه خودروی برلین در سال 1934 آمد. مدل 130 که اولین ماشینی بود که بنز با موتور عقب تولید کرد و دیگری مدل 500K (عکس بالا و پایین) که با الهام از مدل SSK برای جلب نظر خریداران ثروتمند ساخته شد. 500K به جای مدل 380 به بازار میآمد که یک سال قبل معرفی شده بود اما توجه خریداران را جلب نکرد. موتور 500K هشت سیلندر سوپرشارژ با قدرت 160 اسب بخار بود. این ماشین به سرعت به مدل محبوب ثروتمندان تبدیل شد و با آن، مرسدس بنز دیگر سازنده ماشینهای لوکس بود.
از جمله امکانات پیشرفته این ماشین سیستم فنربندی مستقل آن بود که بنز پیشتر آن را در مدل 380 عرضه کرد. بنز 490 دستگاه از مدل 500K با اتاقهای مختلف ساخت.
جهان در دهه سی میلادی هنوز سالها با بحران انرژی فاصله داشت، اما کم بودن تعداد جایگاههای سوخت رانندگان را به میزان مصرف سوخت ماشینشان حساس کرده بود.
برای حل این مشکل، مرسدس بنز پنجاه سال پس از ساخت اولین اتومبیل، در فوریه 1936 مدل 260D (عکس بالا ) را عرضه کرد که اولین ماشین با موتور دیزل در جهان بود. حجم این موتور چهار سیلندر 2.6 لیتر بود و 45 اسب بخار قدرت تولید میکرد. این ماشین میتوانست با یک باک، پانصد کیلومتر حرکت کند. این مصرف کم ابتدا مورد توجه رانندگان تاکسی قرار گرفت. اما جذابیتش به این محدود نشد و ساخت آن آغازگر روندی در صنعت خودروسازی شد که تا امروز ادامه دارد.
مرسدس بنز زیباترین ماشینهایش را در دهه پنجاه میلادی ساخت. از همه زیباتر، مدل 300SL ( عکس بالا ) بود که در سال 1954 به بازار آمد. ایده ساخت این ماشین با همفکری مکس هافمن، فروشنده ماشینهای خارجی در آمریکا به نتیجه رسید. در سالهای بعد از جنگ، آمریکا یکی از پررونق ترین بازارهای جهان بود و مرسدس بنز هم با اینکه در مسابقات اتومبیلرانی حاضر بود، اما ماشین اسپورت مناسبی برای بازار نداشت.
به فاصله تنها پنج ماه، مرسدس بنز اولین دستگاه 300SL را آماده کرد و برخلاف رسم همیشگی آن را به جای آلمان در نمایشگاه خودروی نیویورک رونمایی کرد. مهمترین مشخصه این ماشین درهای آن بود که شبیه به بال پرندگان باز میشد. موتور سه لیتری آن هم اولین موتور چهارزمانهای بود که از سیستم تزریق سوخت مستقیم استفاده میکرد. 300SL با حداکثر سرعت 225 کیلومتر در ساعت، سریعترین ماشین زمان خود بود.
یک سال بعد از مدل 300SL، مدل 190 کابریوله (عکس بالا) به بازار آمد که اگر چه از نظر فنی قابلیتهای 300SL را نداشت، اما به همان اندازه پرطرفدار شد.
اما بزرگترین و باشکوهترین مدل مرسدس بنز در دهه پنجاه، سری سیصد بود (عکسهای بالاو پایین). این ماشین پس از اینکه کنراد آدناور، اولین صدراعظم آلمان غربی از آن استفاده کرد، به مدل 300 آدناور معروف شد. پس از جنگ، این اولین ماشینی بود که مرسدس بنز به طور کامل طراحی کرد و ساخت. موتور آن شش سیلندر با حجم سه لیتر بود و همه ماشینها دست ساز و مخصوص مشتری ساخته میشد.
امکانات لوکس این ماشین بسیار جلوتر از زمانش بود. رادیو ساخت کارخانه بکر، سیستم تلفن موبایل VHF و ماشین دیکته و همینطور میز تحریر (برای ماشین آدناور) و پرده و سقف شیشهای از جمله این امکانات بود. از این سری مدلهای کوپه و کابرویله هم ساخته شد.
بین سال های 1954 تا سال 1959، مرسدس بنز با عرضه سری W180 نسل تازهای از ماشین را ساخت که به پونتون مشهور شد. ماشینهای پونتون از نظر ظاهری کمتر به ماشینهای قبل از جنگ، با گلگیرهای بزرگ جلو و بیشتر به ماشینهای امروزی شبیه بود. بسیاری این ماشین را جد بزرگ کلاس E مرسدس بنز مینامند. مرسدس بنز با عرضه این سری از ماشینها تلاش کرد تا در کلاسهایی ماشین بفروشد که کمتر لوکس بود. در بین محصولات این سری، مدل 220S کابریوله (عکس بالا) از همه زیباتر بود.
با نزدیک شدن به دهه شصت، مرسدس بنز با فکر جایگزینی پونتون، که ایده آن از سدانهای دهه چهل آمریکایی گرفته شده بود، نسل W111 (عکس بالا) را طراحی کرد. این ماشین با توجه به سلیقه خریداران اروپایی و آمریکایی طراحی شد و در ساخت آن به ایمنی سرنشینان اهمیت بیشتری داده شد. پشت ماشین هم به پیروی از مد روز، شبیه به دم ماهی بود. اولین محصولات این سری در سال 1959 به بازار آمد و مرسدس بنز بعداً مدلهای کوپه و کابریوله را با موتورهای قویتر ساخت. تا سال 1971 حدود سیصد و هفتاد هزار دستگاه از این ماشین فروخته شد.
مرسدس بنز همیشه نامی آشنا بین سران دولتها و ثروتمندان بوده است، اما مدل 600 این کارخانه در سال 1963، در بین ماشینهای لیموزین و لوکس از بقیه مشهورتر است (عکس بالا). شاید یکی از دلایل این شهرت کم بودن رقبای چنین محصولی در آن سالها بود. تنها رولزرویس، بنتلی، کادیلاک و تعداد محدودی ماشین دیگر در این سطح عرضه میشد و به همین خاطر مرسدس بنز 600 به سرعت به عنوان ماشین تشریفات جایش را باز کرد.
این ماشین آنقدر بزرگ بود که بزرگترین موتور بنز برایش کافی نبود و بنز یک موتور هشت سیلندر 6.3 لیتری برایش ساخت. بحران نفت در دهه هفتاد و عرضه مدل S مرسدس بنز باعث افول این ماشین شد. با این همه تولید آن تا سال 1981 ادامه پیدا کرد و در کل 2677 دستگاه از آن ساخته و فروخته شد.
اکثر صاحبان مدل 600 مشهور بودهاند. پاپ، الویس پریسلی، کوکو شنل، جک نیکلسون، فیدل کاسترو، ایدی امین، شاه ایران، صدام حسین و کیم جونگ ایل، رهبر کره شمالی از جمله مالکان مشهور مدل 600 بوده اند. بنزهای کیم جونگ ایل سال گذشته (2010) در مراسم شصت و پنجمین سالگرد تاسیس حزب کارگر کره شمالی در مرکز توجه بود. مرسدس بنز امیدوار بود تا با عرضه مدلهای لوکس با مارک میباخ در سال 2002 موفقیت مدل 600 را تکرار کند. اما افزایش سازندگان ماشینهای لوکس و البته کم شدن دیکتاتورهای ثروتمند مانع تکرار این موفقیت شد.
موفقیت سری SL مرسدس بنز، سبب شد این شرکت همزمان با مدل 600، سری W113 را به بازار عرضه کند (عکس بالا). این ماشین هم توسط پال براک طراحی شد و تولید آن تا سال 1972 ادامه داشت. نیمی از 23 هزار دستگاهی که از این ماشین تولید شد در آمریکا به فروش رفت و کمتر از پنج هزار دستگاه آن به کشورهای دیگر صادر شد. قابلیتهای فنی این مدل چندان قابل توجه نبود، اما طرح زیبایش آن را به یکی از ماشینهای کلاسیک مرسدس بنز تبدیل کرد.
در آوریل سال 1971 نسل تازهای از مدلهای SL با کد R107 و C107 به بازار عرضه شد. هیات مدیره مرسدس بنز برای تولید این ماشین به صورت روداستر تردید داشت. مهمترین بازار این محصول در آمریکا بود و مدیران بنز نگران بودند که قوانین سختگیرانهای که برای ایمنی ماشینهای روباز در آمریکا در حال تصویب بود، فروش این ماشین را مشکل کند. آنها فکر میکردند که شاید بهتر باشد به جای ماشین روباز، مدلی با طرح تارگا (سقف نیمه باز ) تولید شود.
اما سرانجام قرار شد با توجه بیشتر به ایمنی، این ماشین به همان صورت روداستر ساخته شود و این امکان باشد تا یک سقف فلزی هم روی آن نصب شود. در این سری برای اولین بار از یک موتور هشت سیلندر استفاده شد و طراحی زیبای آن و کم بودن ماشین روباز در بازار آمریکا، به سرعت پرفروشش کرد. ساخت مدل کوپه هم با تردیدهایی روبرو بود اما بالاخره این مدل هم به بازار آمد.
این اتاق بنز هجده سال تولید شد و بعد از سری G، طولانی ترین مدتی است که یک مدل بنز تولید شده است. قویترین مدل این سری با موتور هشت سیلندر 5.6 لیتری برای بازار آمریکا ساخته شد. شتاب این مدل 7.7 ثانیه و حداکثر سرعتش 223 کیلومتر در ساعت بود (تصویر بالا).
مرسدس بنز در طول هجده سال نزدیک به دویست و چهل هزار دستگاه از این ماشین ساخت و دست آخر در سال 1989 آن را با نسل جدیدی از SL عوض کرد.
در سال 1983، یک سال پس از عرضه سری W201 ، مرسدس بنز برای تبلیغ مدل کامپکت خود از شرکت انگلیسی کازورث خواست تا یک موتور 2.3 لیتری برای مدل 190E بسازد و این ماشین را برای شرکت در مسابقات رالی آماده کند. در همین زمان، آئودی، مدل کواترو را با سیستم چهار چرخ متحرک به بازار فرستاد که رقابت با آن مشکل بود.
بنز تصمیم گرفت تا به جای رالی، 190 را به مسابقات DTM بفرستد. در این مسابقات ماشینهایی حق شرکت دارند که در بازار عرضه شده باشند. این قانون مرسدس بنز را ناگزیر کرد تا ابتدا نمونهای از ماشینش را به بازار عرضه کند که همان مدل 190E 2.3 16 (عکس بالا) بود.
این ماشین توانست دوازده رکورد سرعت در مسافتهای طولانی را ثبت کرد و به سرعت به یک ماشین کلاسیک تبدیل شد.
موتور دوازده سیلندر AMG بیشتر برای قدرت دادن به پاگانی زوندا مشهور است. اما این موتور پیش از آن که برای این سوپراسپرت در نظر گرفته شود، برای استفاده در مرسدس بنز SL ساخته شده بود.
خریداران مرسدس بنز در سال 1995 می توانستند SL خود را با 99 هزار مارک به AMG بدهند تا این شرکت بزرگترین موتوری که تا آن زمان تولید کرده بود را روی آن سوار کند. این موتور 7.3 لیتری دوازده سیلندر، 518 اسب بخار نیرو تولید میکرد و با آن سرعت ماشین به 320 کیلومتر در ساعت میرسید. شتاب AMG SL73 اندکی کمتر از پنج ثانیه بود. آمار دقیقی از تعداد SL73ها موجود نیست، اما گفته میشود که از این ماشین 85 دستگاه بیشتر ساخته نشد و پنجاه ماشین اول به سلطان برونئی فروخته شده است.
مرسدس بنز در اوایل دهه نود تصمیم گرفت به رسم اولین سالهای فعالیت خود ماشینهایی ارزانتر و کوچکتر بسازد. این شرکت از دهه هشتاد با کانسپت NAFA و در دهه نود با کانسپت Studie A، ساخت یک ماشین کوچک را بررسی کرده بود و بالاخره در سال 1997 کلاس A را به بازار عرضه کرد.
استفاده از موتور عرضی و دیفرانسیل جلو در یک بنز غیرعادی بود. کمی پس از عرضه این ماشین، کلاس A در آزمایش تغییر ناگهانی مسیر، که توسط یک مجله سوئدی انجام شد، چپ کرد که تبلیغات منفی زیادی در پی داشت.
مرسدس بنز ابتدا ایراد ماشین راانکار کرد، اما به سرعت با فراخواندن ماشینهای فروخته شده، با نصب سیستم کنترل ایستایی اتوماتیک مشکل را رفع کرد. کلاس A در سالهای بعد به یکی از پرفروشترینهای این شرکت تبدیل شد. ماشینی که تجربه سواری مرسدس بنز را برای رانندگان بیشتری امکانپذیر کرد.
در سال 2009 مرسدس بنز برای جایگزینی مدل مکلارن SLR (عکس بالا) از مدل افسانهای گالوینگ الهام گرفت و با همکاری AMG مدل جدیدی به نام SLS ساخت (عکس پایین) که شتاب آن 3.8 ثانیه و حداکثر سرعتش 317 کیلومتر در ساعت است.
ظاهر این ماشین از جلوی کشیده تا درهای گالوینگ و پشت سادهاش، همگی یادآور مدل 300SL دهه پنجاه است، اما SLS نشانی از مدلهای آینده بنز را هم با خود دارد و اولین ماشین از نسل تازه این شرکت است.
مرسدس بنز هفته گذشته با رونمایی از طرح Aesthetics 125 (زیباییشناسی 125)، یکصد و بیست و پنج سالگیاش را جشن گرفت. این طرح که بیشتر به یک مجسمه شبیه است، ایده شرکت برای شکل داخلی و بیرونی نسل بعدی محصولات این کارخانه است. طراحان مرسدس بنز این مجسمه را با استفاده از تکنولوژی ساخت سریع پروتوتایپ آماده کردهاند. در این تکنولوژی دادههای دیجیتالی به سرعت و به طور مستقیم مدلسازی میشود.
داستانهای جدی :
لاینل واترمن، داستان آهنگری را میگوید که پس از گذراندن جوانی پر شر و شور تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، چیزی درست به نظر نمی آمد. حتی مشکلاتش مدام بیشتر میشد. یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود، از وضعیت دشوارش مطلع شد. گفت:"واقعاً عجیب است، درست بعد از اینکه تصمیم گرفتی مرد خداترسی شوی، زندگی ات بد تر شده. نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم، اما با وجود تمام تلاش هایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده." آهنگر بلافاصله پاسخ نداد: او هم بارها همین فکر را کرده بود و نفهمیده بود چه بر سر زندگی اش آمده. اما نمیخواست دوستش را بی پاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن، و سرانجام پاسخی را که میخواست یافت. این پاسخ آهنگر بود: "در این کارگاه، فولاد خام برایم میاورند و باید از آن شمشیری بسازم. میدانی چطور این کار را میکنم؟ اول تکه فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم، تا اینکه فولاد، شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو میکنم، و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج میبرد. باید این کار را آنقدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست یابم. یک بار کافی نیست."
آهنگر مدتی سکوت کرد، سیگاری روشن کرد و ادامه داد: "گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عمل را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک می اندازد. میدانم از این فولاد هرگز تیغه شمشیر مناسبی در نخواهد آمد."
باز مکث کرد و بعد ادامه داد: "میدانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو میبرد. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما میکنم انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد. اما تنها چیزی که میخواهم این است؛
خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی را که تو میخواهی، به خود بگیرم. با هر روشی که می پسندی، ادامه بده، هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز مرا به کوه فولادهای بی فایده پرتاب نکن."
*
یک تکه یخ را که تا دمای 50 - درجه سانتی گراد سرد شده بردارید و به آن گرما بدهید ، ابتدا هیچ اتفاقی رخ نمی دهد . این همه انرژی گرمایی صرف می شود ولی هیچ نتیجه ی قابل رویتی مشاهده نمی شود . ناگهان ، در دمای صفر درجه ، یخ ذوب و به آب تبدیل می شود . کار را ادامه بدهید . باز هم انرژی فراوانی صرف می شود بدون آنکه تغییری مشاهده گردد . تا اینکه وقتی به حدود 100 درجه سانی گراد می رسیم ، حباب و بخار ایجاد می شود !
و نتیجه ؟
این احتمال وجود دارد که ما انرژی زیادی را صرف کاری کنیم ، مثلا صرف یک پروژه ، یک شغل وحتی یک قالب یخ و با این وجود به نظرمان برسد که هیچ نتیجه ای نگرفته ایم . اما در حقیقت انرژی ما دور از چشممان در حال ایجاد دگرگونی بوده است . کار خود را ادامه دهید و مطمئن باشید که دگرگونی از راه خواهد رسید .
این اصل را به خاطر بسپارید ، بی جهت دچار هراس نشوید و یاس را نیز به خود راه ندهید و بدانید که : هیچ تلاشی ، بی نتیجه نمی ماند
+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+
حکایت اینگونه آغاز میشود که دو دوست قدیمی در حال عبور از بیابانی بودند. در حین سفر این دو سر موضوع کوچکی بحث میکنند و کار به جایی میرسد که یکی کنترل خشم خودش را از دست میدهد و سیلی محکمی به صورت دیگری میزند. دوست دوم که از شدت ضربه و درد سیلی شوکه شده بود بدون اینکه حرفی بزند روی شنهای بیابان نوشت:« امروز بهترین دوست زندگیم سیلی محکمی به صورتم زد.»آنها به راه خود ادامه دادند تا اینکه به دریاچه ای رسیدند. تصمیم گرفتند در آب کمی شنا کنند تا هم از حرارت و گرمای کویر خلاص شوند و هم اتفاق پیش آمده را فراموش کنند. همچنانکه مشغول شنا بودند ناگهان همان دوستی که سیلی خورده بود حس کرد گرفتار باتلاق شده و گل و لای وی را به سمت پایین میکشد. شروع به داد و فریاد کرد و خلاصه دوستش وی را با هزار زحمت از آن مخمصه نجات داد. مرد که خود را از مرگ حتمی نجاتیافته دید، فوری مشغول شد و روی سنگ کنار آب به زحمت حک کرد:« امروز بهترین دوست زندگیم مرا از مرگ قطعی نجات داد. » دوستی که او را نجات داده بود وقتی حرارت و تلاش وی را برای حک کردن این مطلب دید با شگفتی پرسید:« وقتی به تو سیلی زدم روی شن نوشتی و حال که تو را نجات دادم روی سنگ حک میکنی؟»مرد پاسخ داد:
« وقتی دوستی تو را آزار میدهد آن را روی شن بنویس تا با وزش نسیم بخشش و عفو آرام و آهسته از قلبت پاک شود. ولی وقتی کسی در حق تو کار خوبی انجام داد، باید آنرا در سنگ حک کنی تا هیچ چیز قادر به محو کردن آن نباشد و همیشه خود را مدیون لطف وی بدانی.»
« یاد بگیریم آسیبها و رنجشها را در شن بنویسیم تا فراموش شود و خوبی و لطف دیگران را در سنگ حک کنیم تا هیچ گاه فراموش نشود.
ما آمده ایم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم نه به هر قیمتی زندگی کنیم!
داستانهای شوخی:
زنه شوهرشو میبره دکتر...
.
.
.
.
... ...
دکتر به زنه میگه: خانم، نباید هیچ استرسی به شوهرتون وارد بشه
باید خوب غذا بخوره، هرچی که میخواد براش فراهم بشه و برای 1 سال هیچ بحث و دعوایی سر هیچ موضوعی حتی سر طلا و سکه و ماشین و خونه هم نباید با هم داشته باشن.
تو راه برگشت مرده میپرسه: خانم دکتر چی گفت؟
زنه میگه : هیچی، گفت تو هیچ شانسی برای زنده موندن نداری
+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+
گویند مریدان شیخ همگی از برای ساختن هیکل شش تکه به باشگاه بادی بیلدینگ شدندی!
خود شیخ چند سالی در باشگاه مشغول هارتل بودی.
تا مریدان بدید بسیار مسرور گشت و به استقبالشان رفت .
یکی از مریدان دختر باز خدمت شیخ عرض کرد : یا شیخ !
بر ما بگو با کدامین دستگاه کار کنیم تا دختران و دافان را تحت تاثیر قرار داده مخشان را بزنیم ؟؟
شیخ بی درنگ فرمود : ای مرید ! در میان دستگاهها هیچ دستگاهی مانند دستگاه خود پرداز
دختران را تحت تاثیر قرار ندهد !!!
مریدان از این حکمت دانی شیخ روانی شده آنقدر روی تردمیل دویدند تا به دیار باقی شتافتند ...
+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+
روزی شیخ به همراه چند تن از مریدان مایه دارش حوالی بلوار اندرزگو مشغول دور دور بود.
تیپ خفن شیخ باعث جلب توجه نسوان حاضر در محفل دور دور شده بود.
به ناگه شیخ که کمی آب انگور نوش جان کرده بود و بالا بود چشم مبارکش به حوری ظریف اندامی افتاد.
پس شیخ شیشه برقی اتومبیل مرید را پایین داد و چشمکی همچین تو دل برو به دختر همی زد
و دخترک خنده ملیحی به شیخ نثاره کرد!
در کمال نا باوری شیخ از دادن نمره تلفن خویش اجتناب نمود!
مریدان خشتک بر کف ماندند که یا شیخنا کار را آن کرد که تمام کرد!
چه حکمتی در ندادن نمره تلفن بود؟ شیخ پاسخ داد همانا دختران آهن پرستند.
او از برای ماشین مرید بر ما خنده زد که اگر فردا با پیکان خودمان او را بیرون ببریم تازه هویت واقعیش معلوم میشود!
مریدان چو این سخن شنیدند. به ترتیب حروف الفبا از ماشین پیاده شده دست بر سر زنان و کلاغ پر کنان
تا اتوبان صدر رفته از خروجی اول وارد خیابان شریعتی شدند و از پل رومی دوباره به قیطریه رسیندی
و در این حلقه تا ابد باقی ماندند
درس مردانگی در داستان کورش و پانته آ
تابلویی که می بینید، اثر «وینسنت لوپز» نقاش اسپانیایی قرن 18 روایت کننده ی یکی از داستان های تاریخ ایران باستان است
در لغت نامه ی دهخدا زیر عنوان «پانته آ» بر اساس روایت «گزنفون» آمده است که هنگامی که مادها پیروزمندانه از جنگ شوش برگشتند، غنائمی با خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به کورش بزرگ عرضه می کردند.
در میان غنائم زنی بود بسیار زیبا و به قولی زیباترین زن شوش به نام پانته آ که همسرش به نام « آبراداتاس» برای مأموریتی از جانب شاه خویش رفته بود. چون وصف زیبایی پانته آ را به کورش گفتند، کورش درست ندانست که زنی شوهردار را از همسرش بازستاند و حتی هنگامی که توصیف زیبایی زن از حد گذشت و به کورش پیشنهاد کردند که حداقل فقط یک بار زن را ببیند، از ترس اینکه به او دل ببازد، نپذیرفت. پس او را تا باز آمدن همسرش به یکی از نگاهبان به نام «آراسپ» سپرد. اما اراسپ خود عاشق پانته آ گشت و خواست از او کام بگیرد، بناچار پانته آ از کورش کمک خواست.
کوروش آراسپ را سرزنش کرد و چون آراسپ مرد نجیبی بود و به شدت شرمنده شد و در ازا از طرف کوروش به دنبال آبراداتاس رفت تا او را به سوی ایران فرا بخواند. هنگامی که آبرداتاس به ایران آمد و از موضوع با خبر شد، به پاس جوانمردی کوروش برخود لازم دید که در لشکر او خدمت کند.
می گویند هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان جنگ روان بود پانته آ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت: «سوگند به عشقی که میان من و توست، کوروش به واسطه جوانمردی که حق ما کرد اکنون حق دارد که ما را حق شناس ببیند. زمانی که اسیر او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند و نیز نخواست که مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند بلکه مرا برای تو که ندیده بود حفظ کرد. مثل اینکه من زن برادر او باشم.»
آبراداتاس در جنگ مورد اشاره کشته شد و پانته آ بر سر جنازه ی او رفت و شیون آغاز کرد. کوروش به ندیمان پانته آ سفارش کرد تا مراقب باشند که خود را نکشد، اما پانته آ در یک لحظه از غفلت ندیمان استفاده کرد و با خنجری که به همراه داشت، سینه ی خود را درید و در کنار جسد همسر به خاک افتاد و ندیمه نیز از ترس کورش و غفلتی که کرده بود، خود را کشت. هنگامی که خبر به گوش کوروش رسید، بر سر جنازه ها آمد.
از این روی اگر در تصویر دقت کنید دو جنازه ی زن می بینید و یک مرد و باقی داستان که در تابلو مشخص است.
معلوم نیست چرا ایرانیان سعی نمیکنند داستانهای غنی خود را گسترش دهند و به جای آن به سراغ داستانهایی میروند که عربها چگونه زنان را به صیغه خود در میاوردند!!!!!!!!!!!!!
به هنگام اشغال روسیه توسط ناپلئون دسته ای از سربازان وی ، درگیر جنگ شدیدی در یکی از شهر های کوچک آن سرزمین زمستان های بی پایان بودند که ناپلئون به طور تصادفی ، از سربازان خود جدا افتاد .
گروهی از قزاق های روس، ناپلئون را شناسایی کرده و تا انتهای یک خیابان پیچ در پیچ او را تعقیب کردند . ناپلئون برای نجات جان خود به مغازه ی پوست فروشی ، در انتهای کوچه ی بن بستی پناه برد . او وارد مغازه شد و نفس نفس زنان و التماس کنان فریاد زد : خواهش می کنم جان من در خطر است ، نجاتم دهید . کجا می توانم پنهان شوم ؟
پوست فروش پاسخ داد عجله کنید . اون گوشه زیر اون پوست ها قایم شوید و ناپلئون را زیر انبوهی از پوست ها پنهان کرد . پس از این کار بلا فاصله قزاق های روسی از راه رسیدند و فریاد زدند : او کجاست ؟ ما دیدیم که وارد این مغازه شد . علی رغم اعتراض پوست فروش قزاق ها تمام مغازه را گشتند ولی او را پیدا نکردند و با نا امیدی از آنجا رفتند. مدتی بعد ناپلئون از زیر پوست ها بیرون خزید و درست در همان لحظه سربازان او از راه رسیدند .
پوست فروش به طرف ناپلئون برگشت و پرسید : باید ببخشید که از مرد بزرگی چون شما چنین سوالی می کنم اما واقعا می خواستم بدونم که زیر آن پوست ها با اطلاع از این که شاید آخرین لحظات زندگی تان باشد چه احساسی داشتید ؟
ناپلئون تا حد امکان قامتش را راست کرد و خشمگینانه فریاد کشید : با چه جراتی از من یعنی اپراطور فرانسه چنین سوالی می پرسی؟
محافظین این مرد گستاخ را بیرون ببرید، چشم هایش را بسته و اعدامش کنید. خود من شخصا فرمان آتش را صادر می کنم .
سربازان پوست فروش بخت برگشته را به زور بیرون برده و در کنار دیوار با چشم های بسته قرار دادند . مرد بیچاره چیزی نمیدید ولی صدای صف آرایی سربازان و تفنگ های آنان که برای شلیک آماده می شدند را می شنید و به وضوح لرزش زانوان خود را حس می کرد . سپس صدای ناپلئون را شنید که گلویش را صاف کرد و با خونسردی گفت : آماده ….. هدف …..
با اطمینان از این که لحظاتی دیگر این احساسات را هم نخواهد داشت، احساس عجیبی سراسر وجودش را فرا گرفت و به صورت قطرات اشکی از گونه هایش سرازیر شد. سکوتی طولانی و سپس صدای قدم هایی که به سویش روانه میشد… ناگهان چشم بند او باز شد. او که از تابش یکباره ی آفتاب قدرت دید کاملی نداشت ، در مقابل خود چشمان نافذ ناپلئون را دید که ژرف و پر نفوذ به چشمان او می نگریست.
سپس ناپلئون به آرامی گفت : حالا فهمیدی که چه احساسی داشتم؟
**********
سخنانی از ناپلئون:
- در دنیا فقط از یک چیز باید ترسید و آن خود ترس است .
- اولین شرط توفیق شهامت و بی باکی است .
- نایاب ترین چیزها در جهان دوست صمیمی است .
- دردها و رنج ها فکر انسان را قوی می سازد
- کسانی که روح نامید دارند مقصرترین مردم هستند.
- کسی که می ترسد شکست بخورد حتما شکست خواهد خورد.
- یک روز زندگی پر غوغا و در شهرت و افتخار بهتر از صد سال گمنامی است.
- پیروزی یعنی خواستن .
- عشق گوهری است گرانبها ، اگر با عفت توام باشد.
- عفت در زن مانند شجاعت است در مرد ، من از مرد ترسو همچنان متنفرم که از زن نانجیب
- فداکاری در راه وطن از همه فضایل باارزشتر است.
هر ثانیه 20 هزار بار صدایش شنیده میشود، یعنی هر روز 1?8 میلیارد بار! در مورد چه صدایی صحبت میکنم؟ صدای زنگ یا رینگتون معروف نوکیا!
اما تا آیا تا به حال فکر کرده بودید که این رینگتون هم برای خودش داستانی دارد؟!
به رینگتون نوکیا، Gran Vals هم گفته میشود. Gran Vals نام قطعه زیبایی است که گیتاریست و آهنگساز معروف اسپانیایی -فرانسیسکو تارگا- در سال 1902 نوشته بود.
ساخته شدن این ملودی به سال 1993 برمیگردد، زمانی که نوکیا گوشیهای سری 2100 خود را میساخت. در این زمان انسی ونیوکی Anssi Vanjoki، نایب رئیس نوکیا، تصمیم گرفت که ملودی مناسبی برای زنگ نوکیا انتخاب کند، به همین دلیل به همراه لوری کیوینن، قسمتی کوتاهی از این قطعه را انتخاب کردند. البته در ابتدا کوینن فکر میکرد که اصلا لازم نیست که یک گوشی چندین صدای زنگ داشته باشد. اما به هر حال قطعه انتخاب شد، قطعهای که به باور ونجوکی به نوعی روح شعار تبلیغاتی نوکیا در آن زمان را در خود مستتر کرده بود: Technology with a human touch.
نخستین بار صدای ملودی نوکیا در جریان همایشی در یک هتل در فنلاند از یک کامپیوتر Compaq LTE پخش شد، ملودی آنقدر خوب از آب درآمده بود که فورا به اسلو فاکس شد تا تکمیل شود و در گوشی گنجانده شود.
در سال 1994، از گوشیهای سری 2100 رونمایی شد، گوشیهایی که نوکیا تصور میکرد 400 هزار عدد فروش داشته باشند، اما میزان فروش آنها به 20 میلیون دستگاه رسید. نخستین بار رینگتون نوکیا روی گوشیهای 2110 نوکیا قرار داده شد.
البته در سال 1994، همه صداهای زنگ نوکیا مونوفونیک بودند، یعنی در هر زمان معین، تنها یک نت آنها شنیده میشد، اما زمانی که اسپیکرهای گوشیهای تکامل پیدا کردند و کیفیت بهتری پیدا کردند، دیگر این صداهای مونوفونیک جوابگو نبودند و نسخههای جدید ملودی نوکیا هم ساخته شد.
جالب است بدانید که در ابتدا تنها نوکیا و اریکسون بودند که گوشیهای با قبلیت تعویض صدای زنگ به بازار میفرستادند و بقیه شرکتها، گوشیهایشان تنها یک صدای زنگ داشت.
گام بعدی در جاده تکامل صداهای زنگ را نوکیا و شرکتهای دیگر با پذیرفتن استاندارد MIDI برداشتند که اجازه استفاده از صداهای پلیفونیک و غنیتری میداد. گوشی نوکیا 3510، نخستین گوشیای بود که جهت پخش صداهای MIDI بهینه شده بود. این گوشی میتوانست 4 نت را در یک آن، پخش کند.
تا سال 1998، رینگتون نوکیا را همان Gran Vals میگفتند، اما از این زمان آنقدر این ملودی با نوکیا عجین شده بود که نام آن به nokia tune تغییر پیدا کرد.
شاید مشتاق باشید که قطعه کامل Gran Vals را بشنوید تا ببینید رینگتون نوکیا از کجای این قطعه موسیقی برداشته شده است. این ویدئو را از اینجا دانلود کنید، در ثانیه 14 تا 17، میتوانید به وضوح قسمت جادویی را بشنوید!
قسمت دوم پست را اختصاص میدهم به شرح واقعهای که ویدئویی که از آن گرفته شده، به شدت پربیننده و اصطلاحال viral شده است.
گویا یک ویولونیست مشهور اهل اسلواکی -لوکاس کمیت- مشغول نواختن قطعهای در یک کنسرت بود که صدای رینگتون نوکیا به گوش رسید، او می توانست مثل الن گیلبرت، رهبر ارکستری که چندی پیش صدای آهنگ ماریمبای آیفون، کنسرتش را به هم زده بود، عمل کند.
اما لوکاس قافیه را نباخت و با مهارت آهنگ را نوعی ادامه داد که تلفیقی از ملودی نوکیا و قطعهای بود که در حال نواختنش بود.
عدهای فکر میکنند که این ویدئو، حاصل صحنهسازی است و واقعا لوکاس غافلگیر نشده بود، اما عدهای هم معتقدند که اینگونه نبوده و داستان واقعیت دارد.
به هر حال، هر کدام از نظرها که درست باشد، نمیشود انکار کرد که ویدئو، واقعا دیدنی است.
این ویدئوی 4?3 مگابایتی را از اینجا دانلود کنید.
اما جالب است بدانید که نوکیا سال میلادی پیش مسابقهای برای درست کردن نسخهای «ریمیکس» رینگتون نوکیا برگزار کرده بود. یک جوان ایتالیایی به نام «والریو الساندرو سیزی» برنده جایزه ده هزار دلاری شد. نسخه ریمیکس او، نسخه dubstep نام دارد. dubstep ، نوعی موسیقی رقصی الکترونیک است. در سال 2012 رینگتون dubstep را در گوشیها نوکیا خواهیم دید.
شما می توانید با رفتن به اینجا به کل بازسازیهای رینگتون نوکیا که در مسابقه شرکت کرده بودند، گوشی کنید.
منبع: یک پزشک
دوست داشتن در مقابل استفاده کردن
زمانیکه مردی در حال پولیش کردن اتوموبیل جدیدش بود کودک 4 ساله اش تکه سنگی را بداشت و بر روی بدنه اتومبیل خطوطی را انداخت.
While a man was polishing his new car, his 4 yr old son picked up a stone and scratched lines on the side of the car.
مرد آنچنان عصبانی شد که دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محکم پشت دست او زد بدون انکه به دلیل خشم متوجه شده باشد که با آچار پسرش را تنبیه نموده
In anger, the man took the child"s hand and hit it many times not realizing he was using a wrench.
در بیمارستان به سبب شکستگی های فراوان چهار انشگت دست پسر قطع شد
وقتی که پسر چشمان اندوهناک پدرش را دید از او پرسید "پدر کی انگشتهای من در خواهند آمد" !
When the child saw his father with painful eyes he asked, "Dad when will my fingers grow back?"
آن مرد آنقدر مغموم بود که هچی نتوانست بگوید به سمت اتوبیل برگشت وچندین باربا لگدبه آن زد
The man was so hurt and speechless; he went back to his car and kicked it a lot of times.
حیران و سرگردان از عمل خویش روبروی اتومبیل نشسته بود و به خطوطی که پسرش روی آن انداخته بود نگاه می کرد . او نوشته بود " دوستت دارم پدر"
Devastated by his own actions, sitting in front of that car he looked at the scratches; the child had written "LOVE YOU DAD
روز بعد آن مرد خودکشی کرد
The next day that man committed suicide. . .
شادترین مردم دنیا
احساس شادی نمیکنید ؟ فکر میکنید تفریحاتتون کمه ؟ تصور میکنید زندگی چیز زیادی برای عرضه نداره؟ ناراحت نباشید، تنها مشکل شما اینه که در کشور درستی نیستید...
این جمله ، از یک نویسنده ایرانی نیست. متعلق به Marina Kamenev اهل انگلیس ، خبرنگار بیزنس ویک هست داستان از یک نظر خواهی BBC شروع شد. در این نظر خواهی ، آمار نشون داد که 81? از مردم انگلیس ، به جای افزایش ثروت از دولت توقع دارند که زندگی شادتری براشون فراهم کنه.
سئوال اینجا بود که چطور. به عنوان اولین قدم ، دانشگاه لیسستر ، پروژه ای با هدف رتبه بندی
کشورها از نظر شادی مردمشون تعریف کرد. نتایج این رتبه بندی و دلایل شادی ملتها خیلی
خیلی جالب بود به خصوص ایران!!!
نتایج رو ببینین:
رتبه 1
دانمارک
جمعیت 5/5 میلیون
شانس زندگی : 8/77 سال
درآمد سرانه : 34،600 دلار
سیستم اقتصادی : سوسیالیستی
ویژگی ها :
- بهترین سرویس های دولتی خدمات اجتماعی
- بیمه همگانی با پوشش کامل
- مدارس و دانشگاههای رایگان با کیفیت بسیار بالا
- هویت اجتماعی کاملا مشخص برای جوانان
- طبیعت بکر و معماری شهری زیبا
- آلودگی محیط زیست ناچیز
رتبه2
سوئیس
جمعیت 5/7 میلیون
شانس زندگی : 5/80 سال
درآمد سرانه : 32،300 دلار
سیستم اقتصادی : آزاد
ویژگی ها :
- موقعیت سوق الجیشی کاملا امن
- میزان جرم و جنایت ناچیز
- امکانات شهر نشینی با کیفیت بسیار بالا
- امکان ورزشهای نزدیک به طبیعت مانند کوهنوردی ، اسکی و سوارکاری برای همه
- طبیعت بکر و معماری شهری زیبا
- ثبات سیاسی
- سیستم بهداشتی رایگان با سرانه 3500 برای هر نفر
رتبه 3
اتریش
جمعیت 2/8 میلیون
شانس زندگی : 79 سال
درآمد سرانه : 32،700 دلار
سیستم اقتصادی : سوسیالیستی
ویژگی ها :
- خدمات بهداشتی رایگان برای همه با پوشش کامل
- فعالیتهای فرهنگی همگانی و در دسترس
- خلق و خوی آرام مردم و شهرهای ساکت و تمیز
- سیستم حمل و نقل سریع شهری
- مدارس و دانشگاههای مدرن و مجهز و رایگان
- قوانین حفظ محیط زیست محکم
رتبه 4
ایسلند
جمعیت 300،000 نفر
شانس زندگی : 80 سال
درآمد سرانه : 35،700 دلار
سیستم اقتصادی : سوسیالیستی
ویژگی ها :
- سیستم خدمات خیریه دولتی
- خدمات دولتی رایگان با تنوع زیاد از بهداشت ، آموزش ، آموزش عالی تا گردش دسته جمعی
- سوبسید (یارانه) مسکن برای همه
- عدم وجود خط فقر در جامعه
- باسوادی همگانی
- عدم وجود بیکاری در جامعه
رتبه 5
باهاما
جمعیت 310،000 نفر
شانس زندگی : 6/65 سال
درآمد سرانه : 20،200 دلار
سیستم اقتصادی : آزاد
ویژگی ها :
- کیفیت غذای بالا و ارزانی ارزاق
- آب و هوای بسیار معتدل
- طبیعت بکر
- جمعیت زیر خط فقر : 10?
- فرهنگ کاری راحت و بی تنش
- تلفیق فرهنگی مناسب (افریقایی - اروپایی)
- خانواده های محکم و آمار طلاق بسیار پایین (علیرغم آزادی طلاق برای زوجین)
- کلیسای مردمی و متساهل
رتبه 6: فنلاند
رتبه 7 :سوئد
رتبه 8:بوتان (با درآمد سرانه 1400 دلار!!!)
رتبه 9
شادترین ملت مسلمان برونئی
جمعیت 380،000 نفر
شانس زندگی : 75 سال
درآمد سرانه : 23،600 دلار
سیستم اقتصادی :دولتی
ویژگی ها :
- درآمد نفتی بالا
- ثبات سیاسی (دودمان سلطنتی 600 ساله )
- نرخ جرم و جنایت بسیار پایین
- خدمات بهداشتی رایگان همگانی با کیفیت بالا
- عدم وجود خط فقر در جامعه (حقوق دولتی برای همه)
- سیستم آموزشی رایگان ، حتی آموزش عالی
- یارانه غذا و مسکن برای همه
رتبه 10
کانادا
...و اما ایران
.
.
.
.
.
.
.
ایران
گفتنی است که در این امار گیری معتبر که از 220 کشور جهان گرفته شده است
ایران رتبه202 را به خود اختصاص داده است که در بین کشورهای اسیایی بعد از عراق وافغانستان غمگین ترین مردمان در قاره کهن به حساب می ایند. عواملی که در این امارگیری ایران را جزو 20 کشور اخر جدول قرار داده است دلایلی چون : تورم و گرانی کالا ، نارضایتی مردم از وضع معیشتی ، نبود امنیت روانی و اجتماعی ، رکود اقتصادی ، نبود امنیت اقتصادی برای سرمایه گزاری ، نرخ جرم و جنایت بالا ، نظام اداری نا منسجم و ...
روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد ...
یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای!
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!
یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
یک تقویت کننده فکر، او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!
سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد...!
آنکه می تواند انجام می دهد و آنکه نمی تواند انتقاد می کند.
جرج برناردشاو