نخهای بخیه
بخیه معمولترین روش بستن یک زخم یا بریدگی است. به کار بردن نخهای بخیه برای بستن زخم تنها پس از شستشوی زخم و زدودن اجسام خارجی مفید است و در غیر اینصورت امکان بروز عفونت وجود دارد.
نخهای بخیه را می توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:
1- نخهای بخیه قابل جذب (absorbable sutures):
نخهای قابل جذب قسمت عمدهای از استحکام مکانیکی خود را طی دورهای دو ماهه از دست میدهند؛ نکته مهم تفاوت بین کاهش استحکام مکانیکی در طی فرآیند جذب و حذف مواد تخریب شده از بدن است. به این ترتیب که یک نخ ممکن است استحکام خود را در مدت کوتاهی از دست بدهد، اما به ماهها و یا سالها زمان احتیاج داشته باشد تا کاملاً جذب شود.
2- نخهای بخیه غیرقابل جذب (non absorbable sutures):
نخهای غیرقابل جذب قسمت عمدهای از استحکام مکانیکی خود را در بیش از دو ماه حفظ میکنند و باید پس از مدت زمان مشخص شده توسط پزشک، حذف گردند. در غیر اینصورت بهعنوان جسم خارجی در بدن باقی میمانند.
از نظر شکل فیزیکی میتوان نخهای بخیه را به دو دسته تقسیم کرد:
1- نخهای تک رشتهای (monofilament sutures)
2- نخهای چند رشتهای (multifilament sutures) که خود شامل دو نوع بافته شده (Braided) و پیچیده (Twisted) هستند.
نخهای تک رشته ای انعطافپذیرتر بوده و نسبت به چند رشتهایها راحتتر گره میخورند. همچنین دقت گره بیشتری داشته و برای جراح امکان انجام روشهای مختلف گرهزدن را فراهم میکنند. علاوه براین به دلیل داشتن سطوح صاف، اصطکاک کمتری به هنگام عبور از بافت دارند و خطر پارگی بافت را کاهش میدهند. این مساله بویژه در جراحیهای قلب، چشم و اعصاب اهمیت دارد.
نخهای بخیه از نظر منبع تهیه به دو دسته مصنوعی و طبیعی تقسیم میشوند.
خصوصیات ایدهآل برای انتخاب نخهای بخیه:
1- کمترین واکنش بافتی را ایجاد کند؛ نخ بخیه به عنوان یک جسم خارجی میتواند منجر به تاخیر در زمان ترمیم زخم شود
2- دارای استحکام کششی کافی باشد.
3- محیط مناسبی برای رشد باکتریها فراهم نکند.
4- قابل استریل کردن باشد.
5- آلرژیزا و سرطانزا نباشد.
6- انعطاف پذیر باشد.
با توجه به خصوصیات انعطاف پذیری، زیست سازگاری نسبی و قابلیت تغییر شکل زیاد در پلیمرها، بیشتر نخهای بخیه از جنس مواد پلیمری ساخته میشوند. از آنجاکه نخهای بخیه در محل زخم و برای بستن آن بکار برده میشوند و این موجب وارد آمدن تنشهای کششی در جهت بسته شدن زخم میگردد، استحکام کششی نخهای بخیه اهمیت زیادی مییابد.
انواع مختلف نخهای بخیه:
نایلونها (nylons or polyamides)
نخهای نایلونی که عمدتاً از نوع nylon 6 و یا nylon 6,6 ساخته میشوند، رایجترین نوع نخهای بخیه و از نوع غیرقابل جذب هستند. از نظر استحکام، نایلون را به فولاد پلیمری تشبیه کردهاند (استحکام کششی nylon 6,6 در حدود 76 مگاپاسکال و nylon 6 83 مگاپاسکال) و با توجه به اینکه پروتئینها خود نوعی پلیآمید هستند، میتوانند زیست سازگاری مورد نیاز را تا حد مطلوب تامین کنند. نخهای نایلونی خنثی بوده و برای بستن عمومی زخمها استفاده میشوند. ضمن اینکه بیشترین کاربرد را در بستن زخمهای درم و اپیدرم دارند. با توجه به اینکه از نظر ساختار شیمیایی شبیه بافت پوست هستند و با توجه به استحکام کششی بسیار بالای نایلون از آن برای بخیهی تاندون و لیگامنت استفاده میشود. متداولترین نوع نخهای نایلونی نوع تکرشتهای آن هستند که از جمله مزایای آنها نسبت به چندرشتهایها خواص زیر دستی راحتتر و همچنین کاهش خطر تجمع باکتری بین الیاف نخهای چندرشتهای است. نخهای چند رشتهای پلیآمیدی با نام تجاری ®Surgilon و ®Nurolon به صورت بافته شده وجود دارند. از جمله معایب نخهای نایلونی میتوان به حساسیتزایی آنها اشاره کرد. با توجه به اینکه نخهای نایلونی غیرقابل جذب هستند، اگر برای بخیه کردن بافت داخلی (مثل ماهیچه) استفاده شوند ، همچنین گاهی برای tendon ، چون امکان خارج شدن و نیز جذب آنها وجود ندارد، باقی ماندن آنها در بدن به عنوان یک جسم خارجی، میتواند التهاب و واکنشهای بافتی ایجاد کرده و در نهایت منجر به حساسیتزایی شود. این امر که ناشی از هجوم سلولهای ایمنی است، زمان مرحله اول ترمیم زخم را که مرحلهی هجوم سلولهای سیستم ایمنی است، طولانیتر کرده و زخم دیرتر به مرحله ترمیم و ایجاد فیبروبلاست، میرسد و با تأخیر ترمیم میگردد. از نایلونها همچنین برای بستن زخم قرنیه در جراحی عدسیهای داخل چشمی (IOL) استفاده میشود.
vicryl® : میتوان در بخیهی بافتهایی مثل تاندون و لیگامنت از vicryl® که از جنس poly L-lacticacid (PLLA) /polyglycolicacid(PGA) و قابل جذب است و طبق نظر پزشکان استحکام موردنیاز را تامین میکند، استفاده کرد. این نوع نخ بخیه طی 60 تا 90 روز جذب می شود. مشکل این نوع نخ بخیه braided multifilament بودن آن است ؛ همچنین تجزیه ی vicryl منجر به رهایش منومرهای اسیدی در محل زخم و کاهش PH زخم می شود.
prolene® : از جنس polypropylene و غیرقابل جذب و خنثی است. از نوع نخهای تک رشته ای است و برای بخیه کردن بافت چشم ، عروق و تاندون از آن استفاده می شود.
chromic Gut® : قابل جذب ، از جنس protein و در بافت هایی که دیرتر ترمیم می یابند ، استفاده می شود ؛ استحکام کافی برای استفاده در بافت عضلانی را ندارد.
silk®: از جنس protein و به صورت braided است ؛ غیرقابل جذب است ،
handlingعالی دارد و برای جراحی قلبی- عروقی ترجیح داده می شود. مشکل این
نوع نخ تجمع میکروارگانیسم ها در بین الیاف است.
stainless steel : نخ بخیه از جنس فولاد ضد زنگ که غیرقابل جذب است و برای رفع آن از پوست احتیاج به ابزار خاصی دارد. به صورت monofilament و twisted multifilament وجود دارد.
با توجه به مواردی که در مورد بیماران مشاهده کردم ، برای بعضی از بیماران محل زخم و ظاهر زخم ا لتیام یافته بیش از بیماری اصلی اهمیت دارد ؛ بنابراین انتخاب نخهای بخیه باید متناسب با نوع زخم و محل آن ، و شرایط بیمار صورت گیرد. هر نخ بخیه ای برای هر کاربردی مناسب نیست و باید با سنجیدن شرایط بهترین نخ را برگزید.
استفاده ازنخهای تک رشته ای به طور گسترده به دلیل پارگی کمتر بافت و توانایی کمتر در پناه دادن باکتری ها و handling بهتر رو به افزایش است.
در مجموع بازار نخهای بخیه استفاده از نخهای تک رشته ای را با رشد %15نشان
می دهد. در حال حاضر %13 مواد طبیعی ، %41 سنتزی غیرقابل جذب و %42 سنتزی قابل جذب استفاده می شود.
امروزه استفاده از نخهای بخیه رهاکننده ی دارو در محل زخم که رهاکننده ی داروهای ضدالتهاب و آنتی باکتریایی در محل زخم هستند ، که می تواند راه حلی برای کاهش شدید خطر عفونت یا التهاب باشند و موجب تسریع فرآیند التیام شوند. Vicryl plus® اولین نخ آنتی باکتریایی است که در اندازه ی 2-2 ساخته شده و توانسته است تاییدیه ی FDA را نیز کسب کند. به نظر من می توان داروهای قلیایی را نیز دز صورتی که با داروهای ضدالتهاب منافات نداشته باشند ، به منظور جلوگیری از کاهش PH در محل زخم استفاده کرد.
منبع: http://bme.aut.ac.ir/brg
پلیمر جایگزین استخوان های شکسته می شود |
براساس یافته های جدید متخصصان علوم پزشکی، در آینده نزدیک می توان از شیوه جدیدی که برای ساخت استخوان مصنوعی به وجود آمده است، برای ترمیم استخوانهای خرد شده بدن انسان سود جست و به جای استفاده از پیوند استخوانی از نقاط دیگر بدن از این روش استفاده کرد. به گزارش خبرگزاری رویتر از لندن، مؤسسه سرامیک پیشرفته در اریزونا نوعی پلمیر جدید ساخته است که می تواند بافتی قوی بسازد که قدرتی به اندازه قدرت استخوانها دارد ولی به تدریج جذب بدن می شود و به عنوان استخوان جدید جایگزین می شود. |
رنگها را معمولا براساس خواص آنها و ساختمان ماده اصلی (ساختمان شیمیایی مواد) طبقه بندی میکنند. روش دیگر طبقه بندی رنگها براساس روش مصرف آنها در رنگرزی میباشد. روش و تکنیک رنگرزی به ساختمان ، طبیعت الیاف یا شئ مورد رنگرزی بستگی دارد. به عبارت دیگر رنگرزی پشم و ابریشم و دیگر الیاف به دست آمده از حیوانات با رنگرزی پنبه و الیاف به دست آمده از گیاهان تفاوت دارد.
نقش ساختمان شیمیایی الیاف در تعیین رنگ مورد نیاز
در رنگرزی همیشه ساختمان شیمیایی الیاف تعیین کننده نوع رنگ مورد نیاز و تکنیک رنگرزی میباشد. به عنوان مثال الیاف حیوان مانند پشم و ابریشم از پروتئین تشکیل شدهاند و دارای گروههای اسیدی و بازی میباشند. این گروهها نقاطی هستند که در آنها مولکول رنگ خود را به الیاف متصل میکند. پس برای رنگرزی این گونه الیاف باید از رنگهایی که دارای بنیان اسیدی و بازی هستند استفاده کرد.
پنبه یک کربوهیدرات میباشد و تنها محتوی پیوندهای خنثای اتری و گروههای هیدروکسیل است. در این نقاط پیوندهای هیدروژنی بین الیاف و رنگ ایجاد میشود. پس باید از رنگهای متناسب با خصوصیات الیاف پنبهای استفاده کرد. متصل کردن رنگ به الیاف مصنوعی و سنتزی مانند پلی اولفینها و هیدروکربنها که کاملا عاری از گروههای قطبی هستند، تکنیک و روش دیگری را میطلبد. بر اساس روش رنگرزی به صورت زیر دستهبندی میشود.
رنگهای مستقیم یا رنگهای جوهری
این دسته از رنگها دارای گروهها و عوامل قطبی مانند عوامل اسیدی و بازی هستند و با استفاده از این گروهها ، رنگ با الیاف ترکیب میشود. برای رنگرزی پارچه با اینگونه رنگها فقط کافی است که پارچه را در محلول آبی و داغ رنگ فرو ببریم. اسید پیکریک و ماریتوس زرد از جمله این رنگها هستند. هر دو رنگ ، اسیدی بوده و با گروههای آمینه الیاف پروتئینی ترکیب میشوند. نایلون نیز که یک پلیآمید است، با این رنگها قابل رنگرزی است.
رنگ دانهای
این دسته از رنگها شامل ترکیباتی هستند که میتوانند با برخی از اکسیدهای فلزی ترکیب شده و نمکهای نامحلول و رنگی که لاک نامیده میشوند، تشکیل دهند. روش رنگرزی با این رنگها از کهنترین روشهای تثبیت رنگ روی الیاف بوده است. این رنگها بیشتر برای رنگرزی ابریشم و پنبه بکار میرود. در رنگرزی با رنگهای دانهای پارچه یا الیاف ، رنگی به نظر میرسند. چون الیاف توسط لایهای از رسوب رنگین پوشانده میشود. برای ایجاد دندانه روی رنگها معمولا از اکسیدهای آلومینیوم ، کروم و آهن استفاده میشود. آلیزارین نمونهای از این رنگها میباشد.
رنگ خمیری
رنگ خمیری مادهای است که در شکل کاهش یافته ، محلول در آب بوده و ممکن است بیرنگ هم باشد. در این حالت الیاف به این رنگ آغشته شده و پس از جذب رنگ توسط الیاف ، آنها را از خمره خارج کرده و در معرض هوا با یک ماده شیمیایی اکسید کننده قرار میدهند. در این مرحله رنگ اکسید شده و به صورت رنگین و نامحلول در میآید. رنگهای باستانی ایندیگو و تیریان از این جملهاند.
رنگ واکنشی
این رنگها که تحت عنوان رنگهای ظاهر شونده هم شناخته میشوند، در درون خود پارچه ، تشکیل شده و ظاهر میگردند. مثال مهمی از این گروه رنگها ، رنگهای آزو میباشند. رنگرزی با این رنگها به این صورت است که پارچه را در محلول قلیایی ترکیبی که باید رنگ در آن مشتق شود (فنل یا نفتول) فرو میبریم. سپس پارچه را در محلول سرد آمین دی ازت دار شده در داخل خود الیاف انجام شده و رنگ تشکیل میگردد. به رنگی که به این صورت حاصل میشود رنگ یخی نیز میگویند، زیرا برای پایداری و جلوگیری از تجزیه نمک دی آزونیوم دمای پائین ضرورت دارد.
رنگ پخش شونده
این دسته از رنگها در خود الیاف محلول هستند، اما در آب نامحلول میباشند. رنگهای پخش شونده در رنگرزی بسیاری از الیاف سنتزی بکار میروند. به این الیاف گاهی اوقات الیاف آبگریز نیز گفته میشود. معمولا ساختمان شیمیایی آنها فاقد گروههای قطبی است. روش رنگرزی به اینگونه است که رنگ به صورت پودر نرم در بعضی از ترکیبات آلی مناسب (معمولا ترکیبات فنل) حل میشود و در دما و فشار بالا در حمامهای ویژه به الیاف منتقل میشود.
تفلون نام تجاری پلی تترافلوئورواتیلن ، همان محصول چند میلیارد دلاری شرکت دوپون است که در موارد گوناگونی، از ماهیتابه های نچسب گرفته تا لباسهای فضایی و دریچه های مصنوعی قلب، استفاده شده است. کشف آن ناشی از تصادفی بود که روی ج. پلانکت ( Roy.J. Plunkett) ، شیمیدان جوانی در شرکت دوپون که تنها دو سال قبل از روز سرنوشت ساز 6 آوریل سال 1938 ، دکترای خود را از دانشگاه ایالتی اوهایو گرفته بود، مشاهده کرد. در این روز دکتر پلانکت مخزنی از تترافلوئورَ واتیلن گازی ، باز کرد به این امید که سرد کننده ای غیر سمّی از آن تهیه کند. اما پلانکت و دستیارش جک ریبوک با شگفتی دیدند که گازی خارج نشد. پلانکت نمی توانست این پدیده را توجیه کند، چون وزن مخزن نشان می داد که باید پر از فلوئوروکربن گازی باشد.
پلانکت تصمیم گرفت به جای آنکه برای ادامه پژوهش در زمینه مواد سرد کننده ، مخزن را دور بیندازد و مخزن جدیدی بگیرد، کنجکاوی اش را در باره آن مخزن خالی ارضاء کند. وقتی سیمی به دریچه مخزن وارد کرد و مطمئن شد که اشکالی ندارد، مخزن را اره کرد و به درونش نگاهی انداخت. در آنجا گرد سفید مومی شکلی پیدا کرد و چون شیمیدان بود، فهمید که ممکن است این مشاهده چه معنایی داشته باشد.
مولکولهای تترافلوئورواتیلن گازی به حدی با یکدیگر ترکیب ( پلیمریزه) شده بودند که ماده جامدی تشکیل دادند. هیچ کس تا آن هنگام پلیمریزاسیون این ترکیب بخصوص را مشاهده نکرده بود، اما با این حال واکنش به نحوی در مخزن خالی مرموز صورت گرفته بود. چندی نگذشت که این کشف تصادفی و ویژگی های عجیب پلیمر به دست آمده، پلانکت و دیگر شیمیدانان شرکت دوپون را واداشت تا راههایی پیدا کنند که پلی تترافلوئور واتیلن را برحسب نیاز تولید کنند.
واقعاً هم که این گرد سفید مومی شکل ویژگیهای عجیبی داشت: از شن هم خنثی تر بود. نه تحت تأثیر اسیدها و بازی های قوی قرار می گرفت، نه حرارت. هیچ حلّالی هم آن را حل نمی کرد اما بر خلاف شن بسیار لیز بود. با وجود این ویژگی های جالب وغیرعادی، اگر جنگ جهانی دوم در نگرفته بود، چه بسا به دلیل گرانی این پلیمر جدید، تا مدتها بعد کار دیگری در زمینه آن صورت نمی گرفت. اما چند ماهی نگذشته بود که دانشمندانی که مشغول ساختن نخستین بمب اتمی بودند ، احیتاج به ماده ای پیدا کردند تا بتوانند از آن واشرهایی بسازند که در برابر گازِ بسیار خورنده هگزافلوئورید اورانیم، که برای تولید اورانیم 235 بمب مصرف می شد، مقاوم باشد.
از قضا سرهنگ لزلی ر. گرووز، مسئول بخش طرح بمب اتمی در ارتش ایالات متحده، از طریق آشنایانی که در شرکت دوپون داشت از پلاستیک جدیدشان که فوق العاده خنثی بود، خبردار شد. وقتی به گرووز گفته شد ممکن است این پلاستیک جدید گران تمام شود، پاسخ داد که در این طرح ، قیمت به هیچ وجه مطرح نیست. بدین ترتیب این پلیمر لغزنده در واشرها و دریچه ها به کار رفت، و واقعاً هم نسبت به ترکیب خورنده اورانیم مقاوم بود. شرکت دوپون در طی جنگ، تفلون را برای این کاربرد تولید کرد و عموم مردم تا بعد از جنگ هم چیزی درباره این پلیمر جدید نمی دانستند.
در واقع در سال 1960 بود که نخستین ماهیتابه ها و ظروف شیرینی پزی پوشیده از تفلون به بازار آمدند. این فرآورده های تفلونی مانند بسیاری از محصولات پلیمری جدید موقعی که نخستین بار به مردم معرفی شدند، چندان نتایج امیدوار کننده ای نداشتند. گرچه این پلاستیک به عنوان یک سطح خوراکپزی نچسب بسیار مناسب بود، اما به سختی به ظروف فلزی پیوند می شد، بنابراین در برابر شست و شوی زنان خانه داری که عادت داشتند دیگ و ماهیتابه هایشان را محکم بسابند، مقاوم نبود. پس از آنکه روشهای گوناگونی امتحان شدند و چهار نسل پوشش تفلونی به تولید رسیدند، دوپون در سال 1986 اعلام کرد سیلورستون سوپرای آنان دو برابر مقاومتر از نسل سوم سیلورستون است. در همین ضمن کاربردهای متعدد دیگری کشف شده بودند که دیگر پوشاندن ظروف خوراکپزی را نسبتاً بی اهمیت جلوه می دادند.
روی ج. پلانکت در سال 1910 در نیوکارکایل اوهایو به دنیا آمد. در سال 1932 از دانشکده منچستر لیسانس گرفت، و وقتی در بحران بزرگ دهه 1930 نتوانست کاری برای خود دست و پا کند، در دانشگاه ایالتی اوهایو به ادامه تحصیل مشغول شد. چه در دانشکده و چه در دانشگاه، همکلاسی و دوست شیمیدان مشهور دیگری به نام پل فلوری بود. پل ج. فلوری به سبب موفقیت هایش در شیمی – فیزیک پلیمرها جایزه نوبل1974 را برد. در سال 1936 روی پلانکت پس از اخذ درجه دکترا از دانشگاه ایالتی اوهایو در آزمایشگاه جکسون شرکت دوپون مشغول به کار شد، و وظیفه پژوهش در زمینه فلوئوروکربنها را به عنوان مواد سرد کننده بر عهده گرفت. در طی این پژوهش بود که شیمیدان جوان تفلون را کشف کرد. پژوهش های بیشتر در زمینه تفلون به بخش های دیگر شرکت دوپون که سابقه طولانی تری در زمینه فرآورده های پلیمری داشتند محوّل شد.
پلانکت کار خود را به عنوان شیمیدان ادامه داد و متعاقباً در شرکت دوپون پله های ترقی را در زمینه فلوئوروکربنها و تتراتیل سرب طی کرد. هنگامی که مدیریت بخش فرآورده های فرئون شرکت دوپون را عهده دار بود، نقش مهمی در برپایی کارخانه ای درنزدیکی بندر کورپوس کریستی تگزاس داشت. وقتی در سال1975 از دوپون بازنشسته شد، به منزلی در یکی از جزایر نزدیک کورپوس کریستی نقل مکان کرد و اکنون با همسرش اوقاتش را به گلف و ماهیگیری می گذراند. دانشگاههای محل تحصیل او، یعنی دانشکده منچستر و دانشگاه ایالتی اوهایو، و نیز دانشکده واشنگتن، به او دانشنامه دکترای افتخاری اعطا کرده اند. از افتخارات دیگرش می توان از نشان جان اسکات از شهر فیلادلفیا، و جوایزی از انجمن ملی تولید کنندگان، انجمن صنعت پلاستیک، و انجمن شیمیدانان امریکا نام برد. مجسمه او در سال1973 در تالار مشاهیر صنعت پلاستیک و در 1985 در تالار مشاهیر مخترعان ملّی برپا شد.
اما او گذشته از این عناوین، بیشتر به تاثیری که تفلون به طرق گوناگون بر زندگی میلیونها نفر در سراسر جهان داشته است، افتخار می کند. او می گوید آن قدر کسانی که ضربانساز یا سرخرگ آئورت تفلونی در بدنشان تعبیه شده و امروز جانشان نجات یافته است برایش نامه می فرستند و تلفن می کنند که به قول خودش نمی تواند از پس آنها برآید. چون تفلون از معدود موادی است که بدن ، آن را در هنگام پیوند رد نمی کند. از آن می توان در ساخت قرنیه های مصنوعی، استخوانهای جایگزین برای چانه، بینی، جمجمه، مفاصل ران و زانو، قطعات گوش، نای مصنوعی، دریچه های قلب، زرد پی ها، بخیه ها، مجاری صفراوی و دندانهای مصنوعی، استفاده کرد.
از تفلون در پوشش بیرونی لباسهای فضانوردان استفاده شده است. تفلون ماده عایق کننده سیمها و کابلهای برقی است که در برابر تابش شدید خورشید بر سطح ماه مقاومت کرده اند. مخروطه دماغه و دیگر سپرهای گرمایی سفینه های فضایی و نیز مخازن سوخت آنها از تفلون ساخته شده اند.
همه این کاربردهای مهم و ارزشمند، ثمره کشف بخت یارانه روی پلانکت بوده اند. آری، تصادفی بیش نبود، اما فقط به سبب کنجکاوی و ذکاوت مردی که این تصادف برایش اتفاق افتاد، به اکتشافی تبدیل شد.
آنچه باعث شد اصلاً وظیفه ترکیب سرد کننده ای از فلوئور به روی پلانکت داده شود، خود اتفاق بخت یارانه دیگری بود. در سال 1928، چارلزف. کترینگ ( ملقب به رئیس ) از بخش مواد سرد کننده جنرال موتورز، جست وجو به دنبال سرد کننده بی خطری را آغاز کرد- ترکیبی که بی رنگ، بی بو، بی طعم، غیرسمّی و غیر آتشگیر باشد، تا جایگزین مواد سمّی و زیانمندی نظیر آمونیاک و دی اکسید گوگرد که در آن هنگام در یخچالها استفاده می شدند بشود. توماس میجلی و آلبرت هن پس از بررسی دقیق منابع و مراجع شیمی نتیجه گرفتند که گرچه گاه گزارش شده بود ترکیبات فلوئور سمّی اند، اما شاید برخی از ترکیبات فلوئوروکلردارکربن مناسب باشند.
برای آنکه میجلی و هن این گزارشها را تایید کنند، لازم بود نمونه هایی از کلروفلوئوروکربن های ساده تهیه و آنها را در آزمایش های جانوری امتحان کنند. آنان از یکی از انبارهای مواد شیمیایی تقاضای پنج بطری 30 گرمی تری فلوئورید آنتیموان کردند ( یعنی تمام ذخیره ای که از این ماده شیمیایی در ایالات متحده وجود داشت!). یکی از این پنج بطری را به طور اتفاقی برگزیدند و از آن برای تهیه کلروفلوئوروکربن استفاده کردند. یک خوکچه هندی را زیر ظرفی شیشه ای که ترکیب کلروفلوئوروکربن گازی در آن بود گذاشتند و دیدند که جانور به هیچ وجه تحت تأثیر گاز قرار نگرفت. این مشاهده گمان آنان را مبنی بر سمّی نبودن ترکیبات آلی فلوئوردار اثبات کرد.
شیمیدانان برای تأیید این آزمایش نمونه های دیگری از گاز کلروفلوئوروکربن را با استفاده از بقیه بطری های تری فلوئورید آنتیموان تهیه و همین آزمایش را روی خوکچه های هندی تکرار کردند. در همه این آزمایشها خوکچه ها مردند! بررسی دقیق تر نشان داد که در تمام بطری های تری فلوئورید آنتیموان جز یکی آب وجود داشت. آبی که در چهار پنجم نمونه ها بود منجر به تولید گاز مرگبار فسژن شد (کلرفسژن از کلرید آلی استفاده شده به همراه تری فلوئورید آنتیموان که ماده اولیه تهیه کلروفلوئوروکربن بود تأمین شد). بنابراین علت مرگ جانوران وجود فسژن بود.
اگر میجلی و هن تصادفاً در نخستین آزمایش جانوریشان شیشه ی تری فلوئورید آنتیموان خشک را انتخاب نمی کردند، چه بسا خیال استفاده از کلروفلوئوروکربن ها را به عنوان مواد سرد کننده ای از سر به در می کردند و گزارش های ( نادرست) قبلی را مبنی بر سمّی بودن این ترکیبات می پذیرفتند. اما سرمایه گذاری مشترک شرکت های جنرال موتورز و دوپون منجر به تأسیس بخش فرئون دردوپون برای تحقیق و توسعه شیمی کلروفلوروکربنها شد، و در آنجا بود که روی پلانکت تفلون را کشف کرد.