در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مىخوانیم: «شیطان چهار بار فریاد کشید و ناله سر داد نخستین بار روزى بود که از درگاه خدا رانده شد، سپس هنگامى بود که از بهشت به زمین تنزل یافت، سومین بار هنگام بعثت محمد(صلی الله علیه و آله) بعد از فترت پیامبران بود، و آخرین بار زمانى بود که سورهحمد نازل شد
محتوای سوره مبارکه حمد
سوره حمد که نام دیگرش «فاتحه الکتاب» است، هفت آیه دارد1 و تنها سورهاى است که بر هر مسلمانى واجب است حداقل روزانه ده بار آن را در نمازهاى شبانه روزى بخواند وگرنه نماز او باطل است. «لا صلاة الّا بفاتحه الکتاب»2 بنا به روایت جابر بن عبد اللّه انصارى از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله): این سوره بهترین سورههاى قرآن است.3
آیات سورهى مبارکه فاتحه، اشاراتى در بارهى خداوند و صفات او، مسأله معاد، شناخت و درخواست رهروى در راه حقّ و قبول حاکمیت و ربوبیّت خداوند دارد. همچنین به ادامهى راه اولیاى خدا، ابراز علاقه و از گمراهان و غضبشدگان اعلام بیزارى و انزجار شده است. سورهى حمد همانند خود قرآن مایهى شفاست، هم شفاى دردهاى جسمانى و هم شفاى بیمارىهاى روحى.4
درسهاى تربیتى سورهى حمد
در تفسیر نمونه به مواردی از اثرات تربیتی سوره حمد اشاره شده است که با توجه و عمل به هرکدام از این موارد، انسان هرچه بیشتر در راه شناخت و نزدیکی به پروردگار قرار میگیرد:
1- انسان در تلاوت سورهى حمد با «بِسْمِ اللَّهِ» از غیر خدا قطع امید مىکند.
2- با «رَبِّ الْعالَمِینَ» و «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» احساس مىکند که مربوب و مملوک است و خودخواهى و غرور را کنار مىگذارد.
3- با کلمه «عالمین» میان خود و تمام هستى ارتباط برقرار مىکند.
4- با «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خود را در سایه لطف او مىداند.
5- با «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» غفلتش از آینده زدوده مىشود.
6- با گفتن «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» ریا و شهرت طلبى را زایل مىکند.
7- با «إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» از ابرقدرتها نمىهراسد.
8- از «أَنْعَمْتَ» مىفهمد که نعمتها به دست اوست.
9- با «اهْدِنَا» رهسپارى در راه حقّ و طریق مستقیم را درخواست مىکند.
10- در «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» همبستگى خود را با پیروان حقّ اعلام مىکند.
11- با «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» و «ولَا الضَّالِّینَ» بیزارى و برائت از باطل و اهل باطل را ابراز مىدارد.
سوره حمد افتخار بزرگ پیامبر(صلی الله علیه و آله)
جالب اینکه در آیات قرآن سوره حمد به عنوان یک موهبت بزرگ به پیامبر(صلی الله علیه و آله) معرفى شد، و در برابر کل قرآن قرار گرفته است، آنجا که مىفرماید: «وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»، ما به تو سوره حمد که هفت آیه است و دو بار نازل شده دادیم همچنین قرآن بزرگ بخشیدیم (سوره حجر آیه 87).
قرآن با تمام عظمتش در اینجا در برابر سوره حمد قرار گرفته است، نزول دوباره آن نیز به خاطر اهمیت فوق العاده آن است. همین مضمون در حدیثى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمود: «ان اللَّه تعالى افرد الامتنان على بفاتحة الکتاب و جعلها بازاء القرآن العظیم و ان فاتحة الکتاب اشرف ما فى کنوز العرش»، خداوند بزرگ به خاطر دادن سوره حمد بالخصوص بر من منت نهاده و آن را در برابر قرآن عظیم قرار داده، و سوره حمد با ارزشترین ذخائر گنجهاى عرش خدا است»!8
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مىخوانیم: «شیطان چهار بار فریاد کشید و ناله سر داد نخستین بار روزى بود که از درگاه خدا رانده شد، سپس هنگامى بود که از بهشت به زمین تنزل یافت، سومین بار هنگام بعثت محمد(صلی الله علیه و آله) بعد از فترت پیامبران بود، و آخرین بار زمانى بود که سوره حمد نازل شد»! 9
در عیون اخبار الرضا(علیه السلام) در حدیثى از پیامبر(صلی الله علیه و آله) مىخوانیم:
خداوند متعال چنین فرموده: من سوره حمد را میان خود و بندهام تقسیم کردم نیمى از آن براى من، و نیمى از آن براى بنده من است، و بنده من حق دارد هر چه را مىخواهد از من بخواهد:
هنگامى که بنده مىگوید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خداوند بزرگ مىفرماید بندهام بنام من آغاز کرد، و بر من است که کارهاى او را به آخر برسانم و در همه حال او را پر برکت کنم، و هنگامى که مىگوید «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» خداوند بزرگ مىگوید بندهام مرا حمد و ستایش کرد، و دانست نعمتهایى را که دارد از ناحیه من است، و بلاها را نیز من از او دور کردم، گواه باشید که من نعمتهاى سراى آخرت را بر نعمتهاى دنیاى او مىافزایم، و بلاهاى آن جهان را نیز از او دفع مىکنم، همانگونه که بلاهاى دنیا را دفع کردم. و هنگامى که مىگوید « الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خداوند مىگوید: بندهام گواهى داد که من رحمان و رحیمم، گواه باشید بهره او را از رحمتم فراوان مىکنم، و سهم او را از عطایم افزون مىسازم. و هنگامى که مىگوید « مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» او مىفرماید: گواه باشید همانگونه که او حاکمیت و مالکیت روز جزا را از آن من دانست، من در روز حساب، حسابش را آسان مىکنم، حسناتش را مىپذیرم، و از سیئاتش صرف نظر مىکنم. و هنگامى که مىگوید « إِیَّاکَ نَعْبُدُ» خداوند بزرگ مىگوید بندهام راست مىگوید، تنها مرا پرستش مىکند، من شما را گواه مىگیرم بر این عبادت خالص ثوابى به او مىدهم که همه کسانى که مخالف این بودند به حال او غبطه خورند. و هنگامى که مىگوید « إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» خدا مىگوید: بندهام از من یارى جسته، و تنها به من پناه آورده گواه باشید من او را در کارهایش کمک مىکنم، در سختیها به فریادش مىرسم، و در روز پریشانى دستش را مىگیرم. و هنگامى که مىگوید « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ ...» (تا آخر سوره) خداوند مىگوید این خواسته بندهام بر آورده است، و او هر چه مىخواهد از من بخواهد که من اجابت خواهم کرد آنچه امید دارد، به او مىبخشم و از آنچه بیم دارد ایمنش مىسازم.
...............................................
1- عدد هفت، عدد آسمانها، ایّام هفته، طواف، سعى بین صفا و مروه و پرتاب سنگ به شیطان نیز مىباشد.
2- مستدرک، ج 4، ح 4365.
3- بحارالانوار، ج 92، ص 257.
4- علّامه امینى قدس سره در تفسیر فاتحة الکتاب، روایات زیادى را در این زمینه نقل نموده است.
5- "مجمع البیان" و" نور الثقلین" آغاز سوره حمد.
6- همان مأخذ.
7- مجمع البیان آغاز سوره حمد
8- تفسیر برهان جلد اول صفحه 26 طبق نقل تفسیر البیان
9- نور الثقلین جلد اول صفحه 4
تبیان .نت
سلام استاد گرانقدر
مطالبی در مورد ترتیب نزول قرآن تو وبلاگتون خوندم، از سخنانتون و روشنفکریتون لذت بردم؛ ولی سئوال من در زمینه دیگه ای هست که راستش فکر کردم، جوابم رو از قرآن خوندن بگیرم؛ ولی می خواستم قرآن رو به ترتیب نزول بخونم که وبلاگ شما رو دیدم.
سئوال های من اصلا ربطی به این موضوع نداره.
سئوال اولم اینه:
1. مگه همه ما نمی دونیم که امام زمان ظهور می کند و سال ها راستی و درستی به زمین حاکم میشه؟ می دانیم. و مگر نمی دانیم خداوند به ما فرمود: زمان قیامت را برای شما تعیین نمی کنم تا اینکه هر آن فکر کنید، شاید فردا قیامت باشد و به گناه نپردازید؟ حال خود شما هم می دانید که وقتی امام زمان نیامده پس هنوز قیامتی در کار نیست؛ بلکه حتی بعد از مدتی که امام زمان بیاید قیامت نخواهد شد.
2. مگر خداوند نگفت هر کس می تواند به تفکر بپردازد و دینش را خود انتخاب کند؟ پس چرا خداوند در اسلام کسی را که از اسلام خارج شود و مثلا مسیحیت را به حق بداند، خارج شده از دین و مستحق اعدام می داند؟
ممنون می شم اگه به این دو سئوال جواب بدید. جویای حقیقت هستم.
من اینک پاسخ سئوال اول را عرض می کنم و پاسخ سئوال بعد را ان شاء الله در پست بعدی خواهم داد.
در پاسخ نکات چندی را عرض می کنم:
اولاً، چنان که از قرآن دانسته می شود، رسیدگی به گناهان و عذاب گناهکاران در سه مرحله است: دنیا، برزخ و قیامت. هر سه مرحله در آیات ذیل از سوره مؤمنون گزارش شده است:
مرحله اول: دنیا: در آیات ذیل پیامبر اسلام(ص) از خداوند می خواهد، آن عذابی را که خداوند در دنیا برای مشرکان مکه وعده داده است، محقق کند و به او نشان دهد. این عذاب عبارت از شکستی بود که در جنگ بدر واقع شد و رئیس وقت مشرکان مکه یعنی ابوالحکم معروف به ابوجهل و بسیاری از سران مکه کشته شدند:
قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنّی ما یُوعَدُونَ (93) رَبِّ فَلا تَجْعَلْنی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (94) وَ إِنَّا عَلى أَنْ نُرِیَکَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ (95) ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ (96) وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ (97) وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ (98)؛ بگو: «پروردگارا، اگر آنچه را که [از عذاب] به آنان وعده داده شده است به من نشان دهى، * پروردگارا، پس مرا در میان قوم ستمکار قرار مده.» * و به راستى که ما تواناییم که آنچه را به آنان وعده دادهایم بر تو بنمایانیم. * بدى را به شیوهاى نیکو دفع کن. ما به آنچه وصف مىکنند داناتریم. * و بگو: «پروردگارا، از وسوسههاى شیطانها به تو پناه مىبرم. * و پروردگارا، از اینکه [آنها] به پیش من حاضر شوند به تو پناه مىبرم.»
مرحله دوم، برزخ: در آیات ذیل که ادامه آیات قبل است، به صراحت از دوره ای بعد از مرگ تا قیامت سخن رفته است:
حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99) لَعَلّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ (100)؛ تا آن گاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد، مىگوید: «پروردگارا، مرا بازگردانید، * شاید من در آنچه وانهادهام کار نیکى انجام دهم. نه چنین است، این سخنى است که او گوینده آن است و پشاپیش آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته خواهند شد.
مرحه سوم، قیامت: در آیات ذیل که ادامه آیات قبل است، از مرحله ای بعد از برزخ یاد شده است:
فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ (101) فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (102) وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فی جَهَنَّمَ خالِدُونَ (103) تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فیها کالِحُونَ (104) أَ لَمْ تَکُنْ آیاتی تُتْلى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (105) قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ (106) رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ (107) قالَ اخْسَؤُا فیها وَ لا تُکَلِّمُونِ (108)؛ پس آن گاه که در صور دمیده شود، [دیگر] آن روز میانشان نسبت خویشاوندى وجود ندارد، و از [حال] یکدیگر نمىپرسند. * پس کسانى که کفه میزان [اعمال] آنان سنگین باشد، ایشان رستگارانند. * و کسانى که کَفِّه میزان [اعمال] شان سبک باشد، آنان به خویشتن زیان زده [و] همیشه در جهنم مىمانند. * آتش چهره آنها را مىسوزاند، و آنان در آنجا ترشرویند. * آیا آیات من بر شما خوانده نمىشد و [همواره] آن را مورد تکذیب قرار نمىدادید؟ * مىگویند: «پروردگارا، شقاوت ما بر ما چیره شد و ما مردمى گمراه بودیم.» * پروردگارا، ما را از اینجا بیرون بر، پس اگر بازهم [به بدى] برگشتیم، در آن صورت ستمگر خواهیم بود. * مىفرماید: « [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید.»
ثانیاً، در قرآن هیچ آیه ای که صراحت بر قیام امام زمان(ع) داشته باشد، به چشم نمی خورد. این قیام به استناد روایات است. در روایات آمده است که در آخر الزمان و نزدیک وقوع قیامت، آن قیام صورت می گیرد. به این ترتیب، این معنا نیز که تا امام زمان قیام نکند، قیامت بر پا نمی شود، در قرآن ذکر نشده؛ بلکه در روایات آمده است.
در قرآن به صورت کلی سخن از سنت الهی مبنی بر اندازی ستمگران و حاکمیت بخشیدن ستمدیدگان رفته است؛ چنان که در جایی آمده است:
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی اْلأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ * وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ * وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی اْلأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ (قصص، 4-6)؛ فرعون در سرزمین [مصر] سر برافراشت، و مردمِ آن را طبقه طبقه ساخت طبقهاى از آنان را زبون مىداشت: پسرانشان را سر مىبرید، و زنانشان را [براى بهرهکشى] زنده بر جاى مىگذاشت، که وى از فسادکاران بود. * و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرو دست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم، و ایشان را وارث [زمین] کنیم، * و در زمین قدرتشان دهیم و [از طرفى] به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را که از جانب آنان بیمناک بودند، بنمایانیم.
نیز در جای دیگر آمده است:
قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اْلأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ * قالُوا أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی اْلأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ (اعراف، 128-129)؛ موسى به قوم خود گفت: «از خدا یارى جویید و پایدارى ورزید، که زمین از آنِ خداست آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد مىدهد و فرجام [نیک] براى پرهیزگاران است.» * [قوم موسى] گفتند: «پیش از آنکه تو نزد ما بیایى و [حتى] بعد از آنکه به سوى ما آمدى مورد آزار قرار گرفتیم.» گفت: «امید است که پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند و شما را روى زمین جانشین [آنان] سازد آن گاه بنگرد تا چگونه عمل مىکنید.»
در این آیات با اشاره به حاکمیت بنی اسرائیل ستمدیده بر فرعونیان ستمگر به پیامبر اسلام(ص) بشارت داده شده بود که بر مشرکان مکه پیروز خواهد شد و بر آنان حاکمیت پیدا خواهد کرد؛ چنان که خطاب به مسلمانان مدینه قبل از فتح مکه آمده است:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اْلأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (نور، 55)؛ خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد همان گونه که کسانى را که پیش از آنان بودند جانشین [خود] قرار داد، و آن دینى را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند، و بیمشان را به ایمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت کنند و چیزى را با من شریک نگردانند، و هر کس پس از آن به کفر گراید آنانند که نافرمانند.
ثالثاً، در قرآن هیچ تصریحی در خصوص این که در آخر الزمان و نزدیک قیامت، حاکمیت بر زمین متعلق به صالحان است، نشده است. تنها آمده است که در روز قیامت، حاکمیت از آن صالحان است؛ چنان که در جایی آمده است:
یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلینَ (104) وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ (105) إِنَّ فی هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدینَ (انبیاء، 104-106)؛ روزى که آسمان را همچون در پیچیدن صفحه نامهها در مىپیچیم. همان گونه که بار نخست آفرینش را آغاز کردیم، دوباره آن را بازمىگردانیم. وعدهاى است بر عهده ما، که ما انجام دهنده آنیم. * و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد. * به راستى در این [امور] براى مردم عبادتپیشه ابلاغى [حقیقى] است.
نیز در جای دیگر آمده است:
وَ سیقَ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدینَ (73) وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا اْلأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلینَ (زمر، 73- 74)؛ و کسانى که از پروردگارشان پروا داشتهاند، گروه گروه به سوى بهشت سوق داده شوند، تا چون بدان رسند و درهاى آن [به رویشان] گشوده گردد و نگهبانان آن به ایشان گویند: «سلام بر شما، خوش آمدید، در آن درآیید [و] جاودانه [بمانید].» * و گویند: «سپاس خدایى را که وعدهاش را بر ما راست گردانید و زمین را به ما میراث داد، از هر جاى آن باغ [پهناور] که بخواهیم جاى مىگزینیم.» چه نیک است پاداش عملکنندگان.
البته پنهان نیست که رویکرد عمومی بشریت به جانب صلح و عدالت و رعایت حقوق بشر است؛ همان چیزی که در روایات به آن وعده داده شده است.
رابعاً، اما وقوع قیامت برای کسانی که به قرآن ایمان دارند، قابل انکار نیست. اگر هم کسی منکر امام زمان باشد، نمی تواند منکر وقوع قیامت باشد.
خامساً، به فرض آن که کسی منکر قیامت باشد، نمی تواند منکر این باشد که عالمی پس از مرگ وجود دارد؛ زیرا چنین عالمی هم به لحاظ تجربی تأیید شده است و کسانی که تجربه نزدیک مرگ داشته اند، به وضوح آن عالم را درک کرده اند و هم به لحاظ عقلی قابل اثبات است؛ زیرا چنین نیست که هر کسی در این دنیا به مجازاتش برسد. بسیاری در تمام عمرشان جنایت می کنند و بعد هم با مرگ طبیعی می میرند، بدون این که مجازات اعمالشان را ببینند؛ لذا باید عالمی باشد تا به مجازات برسند.
در پی نگارش این پست، سئوالی از سوی یکی از دانشجویان مطرح شد و پاسخی از سوی من به او داده شد که اینک می آید:
به نام خدا
باسلام وتبریک اعیاد شعبانیه
جناب دکتر ،فکر میکنم جواب سئوال اول رو دقیق روشن نکردید. منظورتون از اینکه به قیام امام عصر فقط در روایات اشاره شده چیه؟ یعنی چون در قرآن ذکری به میان نیامده اصلا محلی برای بحث وبررسی نداره؟واگر داره،چرا جواب سوال اول روشن نشده؟
نکته دیگه اینکه،درقسمت(ثالثا)گفتید که روز قیامت از آن صالحان است،با اینکه ظاهر آیه حکومت دنیایی رو نشون میده.
ممنون میشم اگه به سوالاتم جواب بدید.
التماس دعا
به نام خدا و با سلام
اعیاد شعبانیه بر شما هم مبارک باشد.
اولاً، البته من سئوال نویسنده را پاسخ دادم. او پاسخ سئوالش را از قرآن می خواست که من هم از قرآن پاسخ دادم و این بدان معنا نیست که همه چیز باید از طریق قرآن ثابت شود. من عرض کردم که گزارش قیام امام زمان(ع) در روایات آمده و روایات را نیز تضعیف نکردم؛ بلکه گفتم که رویکرد عمومی بشر نیز مؤید مضامین روایات است.
ثانیاً، ظاهر آیه را همه قرائن همراه آیه مشخص می کند و سیاق مهم ترین قرینه فهم آیه است. اگر ملاحظه فرموده باشد، آیات استنادی در سیاق آیات قیامت است و بنابراین مراد از حاکمیت صالحان در آن آیات حاکمیت در قیامت است؛ نه در دنیا.
البته من منکر این نیستم که در دنیا هم روزی حاکمیت صالحان در سراسر زمین محقق می شود؛ بلکه حتی تأکید کرده ام که رویکرد عمومی بشر به سوی آن است.
موفق باشید.
برداشت دوم... 1-ر.ک شهرستانی/وضوالنبی من خلال ملابسات التشریع
عجب داستانیه این "سنت نبوی"...
وقتی با هاشون صحبت می کنی فقط صحبت از "سنت نبوی" می کنند و خودشون رو "اهل سنت" می دونن...
مثلا همین طرز وضو گرفتن برادران دینی ما...جالبه که وضوی همه مسلمونا تا خلافت عثمان یه جور بوده یعنی همین جور که ما شیعه ها وضو می گیریم. علت تغییر وضو این بود که عثمان در سال های میانی خلافتش دجار تردید در شکل وضو می شه! لذا تصمیم می گیره شکل وضو رو به ترتیب و شکلی که الان اهل سنت انجام می دن تغییر بده!(1)
حالا نمی دونم کجاش سنت نبویه..؟!!
بنده خداها چه دردسری هم می کشن... توی مسجد الحرام که سرویس بهداشتی نداره اما برای وضو گرفتن می ذارن از شیرهای آب آشامیدنی وضو بگیری. ما با خیال راحت وضو می گرفتیم اما اونا لیوان پیدا می کردند و پر می کردند و روی پاشون می رختن و آبا رو می پاچوندن و ... البته اگه موقع وضو گرفتن امکانات باشه(مثل وضو خونه مسجد النبی) حسابی حال می کنن!
این عکس هم از وضو خونه مسجد النبیه که خودم عکاسی کردم!
برداشت سوم...
یکی از روزها که رفته بودیم زیارت دوره ای اطراف مدینه به مکانی رفتیم که معروف به مساجد سبعه بود ...
اونجا محل خندقی بوده که اطراف مدینه کشیده شده بود...ظاهرا هفت مسجد از قدیم اونجا بنا شده بوده ...
که البته مسجدایی که به اسم امیرالمومنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما بوده تخریب شده و اثری ازشون نبود...
نکته جالب و تامل برانگیز مسجد عمر بن خطابه که برام جالب بود...
حرف ( ب ) در ( بــسم الله الرحمن الرحیم ) به معنای استعانت و کمک است.
اسم الله ، یکی از نام های خداوند ( الله ) است که شامل همه ی اسماء و صفات الهی می شود.
کلمه ( الله ) یعنی ذاتی که از وهم ها و دلائل عقلی و عملی پوشیده است و همه عقول در وصف آن متحیّر و سرگردان می باشند.
الرحمن به معنای بسیار مهربان می باشد و صفتی است که فقط مخصوص خداوند متعال است زیرا فقط خداوند می تواند به تمام موجودات اعم از کافر و مشرک و مسلمان و موجودات ریزی که با چشم دیده نمی شوند مهربان باشد و به آنها روزی دهد.
الرحیم به معنی بسیار مهربان است ولی تنها نسبت به مؤمنین و آنهایی که قدم در راه کمالات برداشته اند می باشد. در نتیجه مؤمنین از مهربانی خاص نزد پروردگار خود برخوردارند که عمده ی آن هدایت خاص ( ایمان به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام ) می باشد.
نتیجه:
بسم الله الرحمن الرحیم یعنی : استعانت و کمک می جوییم از نام آن خدایی که به همه مخلوقات مهربانی می کند و به آنها وجود و حیات و روزی می دهد و همه آنها می توانند از حیات عامه پروردگار استفاده کنند. آن خدایی که نسبت به مؤمنین در هدایتشان و دستگیری از آنها در دنیا بی نهایت مهربان است و در آخرت آنها در بهشت جاودان متنعم خواهند بود.
آن طور که از آیات قرآن و روایات معصوم علیهم السلام به دست می آید و در طول تاریخ عالم خلقت تجربه شده است ، مرگ قانونی عمومی است ، سرنوشتی که برای همه انسان ها، همه موجودات زنده و بلکه همه موجودات غیر زنده حتمی و ثابت است . قرآن در این رابطه می فرماید:
کل نفس ذائقة الموت ثم الینا ترجعون
((هر انسانی مرگ را می چشد، سپس به سوی ما باز می گردید)).
آیه به قانونی اشاره می کند که بر تمام موجودات زنده جهان حاکم است . می گوید: تمام زندگان ، خواه ناخواه روزی مرگ را خواهند چشید.
اگر چه بسیاری از مردم مایل اند، فناپذیری خود را فراموش کنند. ولی این واقعیتی است که اگر ما آن را فراموش کنیم هرگز ما را فراموش نخواهد کرد، حیات و زندگی این جهان ، بالاخره پایانی دارد، روزی می رسد که مرگ به سراغ هر کسی خواهد آمد و ناچار از این جهان رخت برخواهد بست .
این جهان ، سرای جاویدانی برای هیچ کس نیست ، بعضی زودتر و بعضی دیرتر باید بروند، فراق دوستان ، فرزندان و خویشان به هر حال تحقق می یابد
که هر نفس کو آمد حیات
چشد شربت نیستی و ممات
دو روزی چو از زندگانی گذشت
به سوی خدا باز خواهید گشت
اصولا انسان در هر چیز شک و تردید کند، در مرگ نمی تواند تردید نماید. تمام اهل آسمان ها و زمین می میرند، همه موجودات زنده در کام مرگ فرو می روند، همه مخلوقات بدون استثنا اجل و سرآمدی دارند که لحظه ای در آن تاءخیر نیست ، ادعای خلود و جاودانگی مردم درباره یکدیگر یا رهبران خود تعارف های بی محتوایی بیش نیست ، کدام خلود؟ کدام جاودانگی ؟ در حالی که همه انبیاء این راه را پیموده اند و همگی بدون استثنا از این گذرگاه گذشتند.
در حدیثی آمده است : وقتی آیه شریفه کل من علیها فان ((تمام کسانی که بر روی زمین هستند فانی می شوند)) نازل شد ملائکه گفتند:
فرمان مرگ اهل زمین صادر شد!
هر آن کس که روی زمین پا به جاست
سرانجام او نیستی و فناست
و هنگامی که آیه ععع کل نفس ذائقة الموت ((هر انسانی مرگ را می چشد)). نازل گشت ، فرشتگان گفتند: ((فرمان مرگ ما نیز صادر شد!))
(و راجع به مرگ عمومی تمام موجودات جهان می فرماید:
کل شی ء هالک الا وجهه
((همه چیز این جهان فانی و نابود می شود جز ذات پاک و بی همتای او)).
این آیات ، هشداری به همه انسانها در طول تاریخ است ، که از این سرنوشت و قانون عمومی و قطعی غافل نشوند. دائما به فکر مرگ باشند که غفلت از آن ، خطراتی برای دین و دنیا و آخرت انسان به بار می آورد.
باید این را بدانیم که مرگ نعمتی از جانب خدا و سرنوشتی حتمی است که برای همه نوشته شده و خوب هم نوشته است . در این باره چنین باید گفت :
این سخن باید به آب زر نوشت
گر رود سر بر نگردد سرنوشت
سر نوشت ما به دست خود نوشت
خوشنویس است او نخواهد بد نوشت
درباره این که مرگ به دست کیست و چه کسی یا چه کسانی جان های انسان ها را می گیرند؟ مطالبی را بیان می کنم . قرآن مجید، مرگ و گرفتن جان ها را به سه طایفه نسبت می دهد و مسئولیت آن را با سه کس می داند.
1 - مسئولیت آن با خداست . او جان مخلوقات را می گیرد. قرآن در این باره می فرماید:
الله یتوفی الانفس حین موتها
((خداوند جان (مخلوقات را) به هنگام مرگ می گیرد)).
2 - نسبت مرگ با ملک الموت است . قرآن در این باره می فرماید:
قل یتوفاکم ملک الموت الذی و کل بکم
(ای پیامبر به مردم ) ((بگو: ملک الموت ماءمور (گرفتن جان شماست ) و روح شما را می گیرد، سپس به سوی پروردگارتان باز می گردید)).
3 - نسبت آن را به ملائکه داده است . در یک جا می فرماید:
الذین تتوفاهم الملائکة طیبین
(پرهیزکاران ) ((کسانی هستند که فرشتگان جانشان را می ستانند در حالی که طیب و پاکیزه اند از همه بدی ها و زشتی ها)).
در جای دیگر می فرماید:
الذین تتو فاهم الملائکة ظالمی انفسهم
(کافران ) ((کسانی هستند که فرشتگان جانشان را می گیرند در حالی که بر خویشتن ستم کرده اند)).
چگونه می شود که مرگ را گاهی به خدا و گاهی به ملک الموت و گاهی به ملائکه نسبت می دهند؟ آیا همه آنها با کمک همدیگر جان مخلوقات را می گیرند؟ یا هر کدام جان افراد مخصوصی را می گیرند. در این باره نظریاتی وجود دارد. از جمله :
1 - قبض روح افراد به حسب رتبه و مقام آنان است . جان افراد کافر و مشرک ، جنایت کار و خیانت کاران ، بی دین ، و بدکاران را ملائکه می گیرند و روح مؤ منان و زاهدان ، علما و صالحان را ملک الموت و روح دوستان و مقربان الهی را خدا می گیرد.
2 - از امام صادق علیه السلام درباره گرفتن جان افراد سئوال شد: با توجه به این که در یک زمان ، بسیاری از مردم در اطراف جهان از دنیا می روند که شمارش آنها را جز خدا نداند، اگر تنها ملک الموت قبض روح می کند با آیات یاد شده چگونه ممکن است ؟
فرمود: خداوند برای ملک الموت دستیاران و کمک کارانی از فرشتگان را قرار داده است که آنها جانها را از طرف ملک الموت می گیرند، ملک الموت هم علاوه بر جان هایی که خود گرفته است جانهای دیگری که ملائکه گرفته اند را نیز می گیرد و همه آنها را خداوند متعال از ملک الموت می گیرد و به سوی خود می برد. آیات ذکر شده منافات با هم ندارند؛ زیرا ملک الموت و ملائکه همه فرمان برداران حق و مجریان دستورات او هستند.
این قضیه درست مانند وزیر کشور و استاندار و فرمانداران اوست . وزیر کشور استانداری را به نمایندگی از جانب خود انتخاب می کند و استاندار هم فرماندارانی را برای اجرای دستورات و انجام کارها و نیازها ماءموریت می دهد و آنان را به نقاط مختلف می فرستد.
3 - در اخبار آمده است : ملک الموت ما بین زمین و آسمان قرار دارد، اعوان و انصارش روح انسان ها را از جای خودشان می گیرند تا وقتی به گلوی آنان رسید. در این هنگام ملک الموت روح ها را می گیرد و از بدن ها خارج می کند و به سوی خدا می برد.
در این اخبار می گوید: اول ملائکه جانها را می گیرند و تا گلو می رسانند بعد ملک الموت آنان را از بدن خارج می کند که هر دو در گرفتن روح دخالت دارند.
4 - نقل شده است : برای ملک الموت حربه و سلاحی است که بزرگی آن ، از مغرب تا مشرق می باشد و او بر تمام جهان احاطه دارد و همه مردم را می تواند در یک لحظه مشاهده کند. هیچ خانه ای نیست مگر آن که ملک الموت روزی دو مرتبه با اهل آن دیدار می کند. وقتی دید انسانی مرگش نزدیک شده است ، با آن سلاحی که در دست دارد بر سر او می زند و می گوید: (به هوش باش ) الان لشکرهای مرگ به دیدن تو می آیند.
در این حدیث می گوید: اول ملک الموت با ضربه بر سر انسان می زند و بعد ملائکه برای قبض روح او آماده می شوند.
5 - عده ای گفته اند: آن کس قادر بر مرگ انسان است خداوند متعال می باشد که شریک و یاوری ندارد. او قبض روح افراد را به ملک الموت واگذار کرده است به طوری که او قدرت ندارد روحی را جلوتر یا عقب تر قبض کند. ملک الموت دستیاران و کمک کارانی دارد که آنها جانها را از جای خود بیرون می کشند تا به گلو رسد و ملک الموت آنها را از جسد بیرون می آورد.
به یاد مرگ و سرای بعد از آن (عالم برزخ و قیامت ) بودن ، بهترین موعظه و سازنده ترین اندرز برای هر انسان است و توجه داشتن به آن ، اثر عمیقی در شکستن شهوات و پایان دادن به آرزوهای دور و زدودن زنگار از آئینه دل دارد. غفلت نمودن از مرگ ، انسان را به پستی ، بی باکی ، بی دینی و بی غیرتی می کشاند، قلب را می میراند و او را از هر حیوانی گمراه تر و فرومایه تر می کند.
در روایات از معصوم علیهم السلام وارد شده : انسان زیرک و مؤ من کسانی است که دائما به یاد مرگ باشد و هیچ وقت از آن غفلت نکند. به چند روایت توجه کنیم .
1 - از حضرت رسول صلی الله علیه و آله سئوال کردند: زیرک ترین مؤ منان چه کسانی هستند؟ فرمود: کسی که بیشتر به یاد مرگ بوده و خود را برای آن آماده کند.2
- نیز از آن حضرت سئوال کردند: زاهدترین مردم کیست ؟ فرمود: کسی که قبر و عذاب های آن را از یاد نبرد، فریب زینت های دنیا را نخورد، سرای جاودان را بر این دنیای زودگذر برگزیند، فردا را از عمر خود حساب نکند و خود را آماده مرگ نماید.
3 - هم چنین فرمود: زیاد به فکر نابودکننده لذت ها باشید. عرض شد: یا رسول الله ! آن چیست ؟ در پاسخ فرمود: مرگ است . آن کسی که به حقیقت ، از مرگ یاد می کند در وسعت و گشایش زندگی باشد، غرورش برطرف شود، دنیا بروی تنگ گردد، اگر در مضیقه و سختی باشد با یاد مرگ ، از فشار فکری رهایی یابد و دنیا در نظرش وسیع و گسترده شود.
4 - از امام صادق علیه السلام در این باره نقل شده : به یاد مرگ بودن ، خواهش ها و هوس های نفسانی و شهوتهای سرکش را در درون آدمی ، می میراند و ریشه های غفلت را از دل می کند، قلب و دل را به وعده های الهی نیرو می بخشد، طبع و خوی بندگی را در نهاد انسان نرمی می دهد و لطافت می آفریند، نشانه های هواپرستی و رنگ و رنگارهای دل باختگی به دنیا را در هم می شکند، شعله های حرص و طمع را خاموش می کند، دنیا را در نظر انسان پست و کوچک می گرداند. این است معنی سخن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که فرمود: ((یک ساعت فکر کردن از هفتاد سال عبادت بهتر است .))
به فکر مرگ بودن ، انسان را از گناه باز می دارد، او را به سوی کارهای نیک فرا می خواند، ایمان را در دل می آفریند، به زندگی و حیات انسان معنی و جهت می دهد.
خیر و خوشبختی برای آن کسی است که ملائکه هنگام آمدن مرگ او را تکریم و احترام کنند و به شایستگی بدرقه نمایند.
خداوند متعال ، ((مرگ )) و حیات را در چند جای قرآن فقط به خود نسبت می دهد. در یک جای آن فرموده :
له ملک السموات و الارض لا الله الا هو یحیی و یمیت
((خداوندی که حکومت آسمان ها و زمین از آن او است ، خداوندی که معبودی شایسته پرستش جز او وجود ندارد، خداوند، زنده می کند و می میراند و نظام حیات و مرگ به فرمان او است )).
در آیه دیگر می فرماید:
و الله یحیی و یمیت و الله تعلمون بصیر
((خداوند، زنده می کند و می میراند (و بهر حال مرگ و حیات به دست او است .) و خداوند، از همه اعمال بندگان با خبر است )).
فقط در یکی از آیات به علت مرگ و حیات انسان اشاره کوتاهی می کند. آن جا که می فرماید:
الذی خلق الموت والحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملا و هو العزیز الغفور
(( (خداوند) آن کسی است که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک بهتر عمل می کند و او عزیز و غفور است .))
در آیه ، نخست آفرینش مرگ و حیات را به عنوان نشانه قدرت بی پایانش معرفی می کند. سپس می فرماید:
هدف از این آفرینش ، حسن عمل است . آزمایشی که به عنوان انسان ها و هدایت به سوی قرب پروردگار خواهد بود.
ثانیا، دنیا را به عنوان یک میدان آزمایش معرفی کرده است ، میدانی برای آزمایش ((بهترین افراد از نظر عمل )) و طبعا کارت (عمل بهتر و خالص تر، زهد فزون تر، عقل و خرد کامل تر، خداترسی قوی تر، عمل کرد بیشتر به اوامر و نواهی خدا، بیشتر به یاد و آماده مرگ بودن و تهیه زاد و توشه برای مسافرت به سوی آخرت که همه این ها از مصادیق حسن عمل است .)
شیطان جنس کهنه می فروشد
شیطان می خواست که خود را با عصر جدید تطبیق بدهد، تصمیم گرفت وسوسههای قدیمی و در انبار ماندهاش را به حراج بگذارد. در روزنامهای آگهی داد و تمام روز، مشتری ها را در دفتر کارش پذیرفت.
حراج جالبی بود: سنگهایی برای لغزش در تقوا، آینههایی که آدم را مهم جلوه میداد، عینکهایی که دیگران را بیاهمیت نشان میداد. روی دیوار اشیایی آویخته بود که توجه همه را جلب میکرد: خنجرهایی با تیغههای خمیده که آدم میتوانست آنها را در پشت دیگری فرو کند، و ضبط صوتهایی که فقط غیبت و دروغ را ضبط می کرد.
شیطان رو به خریدارها فریاد می زد: "نگران قیمت نباشید! الان بردارید و هر وقت داشتید، پولش را بدهید."
یکی از مشتریها در گوشهای دو شیء بسیار فرسوده دید که هیچکس به آنها توجه نمیکرد. اما خیلی گران بودند. تعجب کرد و خواست دلیل آن اختلاف فاحش را بفهمد.
شیطان خندید و پاسخ داد: "فرسودگیشان به خاطر این است که خیلی از آن ها استفاده کردهام. اگر زیاد جلب توجه می کردند، مردم میفهمیدند چه طور در مقابل آن مراقب باشند.
با این حال قیمت شان کاملاً مناسب است. یکی شان "شک" است و آن یکی "عقدة حقارت". تمام وسوسههای دیگر فقط حرف میزنند، این دو وسوسه عمل می کنند