سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دنیای فناوری و اطلاعاتpolymer (شیمی.نانو.مکانیک.پلاستیک.لاستیک.)


عاشق آسمونی
پرسه زن بیتوته های خیال
لحظه های آبی
عاشقان
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
هو اللطیف

● بندیر ●
مهندسی پلیمر(کامپوزیت.الاستومر. پلاستیک.چسب ورزین و...)
بی عشق!!!
آخرین روز دنیا
مُهر بر لب زده
%% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
کانون فرهنگی شهدا
یک کلمه حرف حساب
روانشناسی آیناز
داشگاه آزاد دزفول
.: شهر عشق :.
بانک اطلاعاتی خودرو
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
پتی آباد سینمای ایران
منطقه آزاد
رازهای موفقیت زندگی
نور
توشه آخرت
عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
محمد قدرتی Mohammad Ghodrati
گروه اینترنتی جرقه داتکو
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
راه های و فواید و تاثیر و روحیه ... خدمتگذاری
ایـــــــران آزاد
پزشک انلاین
این نجوای شبانه من است
رویابین
* روان شناسی ** ** psychology *
حباب زندگی
ثانیه
دست نوشته
در تمام بن بستها راه آسمان باز است
مهندسی متالورژِی
دوزخیان زمین
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
mansour13
به دلتنگی هام دست نزن
حقوق و حقوقدانان
هامون و تفتان
قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
کشکول
وبلاگ تخصصی مهندسی عمران
خبرهای داغ داغ
باران کوثری
عشق صورتی
دنیای بهانه
عشق طلاست
خانه اطلاعات
من هیچم
قدرت ابلیس
غلط غولوت
انجمن مهندسان ایرانی
just for milan & kaka
چالوس و نوشهر
نامه ی زرتشت
دنیای واقعی
تارنما
سامانتا
دختر و پسر ها وارد نشند اینجا مرکز عکس های جدید ودانلوده
محرما نه
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
ماهیان آکواریمی
قدرت شیطان
.... تفریح و سرگرمی ...
عد ل
راز و نیاز با خدا
عاشقان میگویند
جزیره ی دیجیتالی من
خلوت تنهایی
پرسش مهر 9
نـــــــــــــــــــــــــــــور خــــــــــــــــــــــــــــدا
اس ام اس عاشقانه
طوبای طوی
قلم من توتم من است . . .
منتظران دل شکسته
محمدرضا جاودانی
روح .راه .ارامش
اهلبیت (ع)
::::: نـو ر و ز :::::
باور
در سایه سار وحدت
چشمای خیس من
جالبــــــــــات و ....
دنیای پلیمر
کسب در آمد از اینترنت
سخنان برگزیده دکتر شریعتی
شناسائی مولکول های شیمیائی
بانک اطلاعات نشریات کشور
استاد سخن پرداز
لینکستان
سایت تخصصی اطلاع رسانی بازیافت
صنعت خودرو
پلیمرهای نوری
انجمن های تخصصی مهندسی پزشکی
سایت تخصصی پلیمر
مهندسی صنایع پلیمر
فرشته ای در زمین
نجوا
مجلات دانش پلیمر
امام رضا
سکوت شب
برای آپلود مطلب اینجا را کلیک کنید
وبلاگ تخصصی گزارش کار های آزمایشگاه
پشت خطی
بانک اطلاعات نشریات کشور
کتابخانه عرفانی ما
فناوری
بهترین سایت دانلود رایگان
آگهی رایگان صنایع شیمیایی
امار لحظه به لحظه جهان
محاسبه وزن ایده ال
کتابخانه مجازی ایران
مرکز تقویم
عکس هایی از سرتاسر جهان
سایت اطلاعات پزشکی
موتور ترجمه گوگل
پایگاه اطلاع رسانی شغلی

اولین دانشنامه نرم افزار ایران
بانک مقالات روانشناسی
جدول
اپلود عکس
اوقات شرعی
ضرب المثل ها وحکایت ها
متن فینگیلیش بنویسید و به فارس
دانلود نرم افزار
سایت تخصصی نساجی
طراح سایت
مرجع اختصاصی کلمات اختصاری
کتابخانه مجازی ایران
کتابخانه مجازی ایران
کتابخانه مجازی ایران
کتابخانه مجازی ایران
کتابخانه مجازی ایران
این چیه؟
معماری

جشنـواره دیـدنی یـخ و بـرف در بلـژیـک

 

 

اخیرا جشنواره ای از آثار مجسمه های ساخته شده با یخ و برف در شهر بروژ بلژیک برگزار شده است. سازندگان مجسمه های به نمایش گذاشته شده در این جشنواره از کشور های چین، آمریکا، سوئد و کانادا به این محل آمده اند. به گفته "الکساندر دمان"، مدیر نمایشگاه، این مجسمه ها طی 5 هفته کاری و به دست 29 هنرمند از 11 کشور جهان ساخته شده است. برای ساختن 90 مجسمه که در این نمایشگاه یخی شرکت دارند، بیش از 400 تن یخ بکار گرفته شده است.

در بین مجسمه‌های برفی و یخی به نمایش درآمده در این جشنواره، مجسمه‌هایی از "میکی ماوس" و "علاءالدین" دیده می‌شود بطوریکه بنظر می رسد شرکت والت دیزنی نقش اصلی را در برگزاری این جشنواره دارد. ‌به منظور حفاظت از مجسمه‌ها و جلوگیری از ذوب‌شدن یخ‌ها، تمام محوطه نمایشگاه در دمای منفی 10 درجه سانتیگراد قرار دارد.

جشنواره مجسمه‌های یخی که دهمین دوره آن برگزار شده تا 15 ژانویه 2012 ادامه خواهد داشت. برگزارکنندگان این جشنواره امیدوارند رویداد کنونی 200 هزار گردشگر و بازدیدکننده را به شهر بروژ در بلژیک بکشاند.

منبع: گروه اینترنتی پرشین استار


ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور

این 10 روستای ناشناخته را بهتر بشناسیم

کرمانشاه ـ هجیج
کفش‌هایتان لنگه به لنگه نمی‌شود
آنجا اگر کمی سر کیسه را شکل کنید و یک جفت گیوه مرغوب هجیجی بخرید، کفش‌هایتان دیگر هرگز لنگه‌ به لنگه نمی‌شوند چون گیوه لنگه راست و چپ ندارد و یکی از اصلی‌ترین مکان‌های تولیدش، روستای هجیج از توابع بخش نوسود شهرستان پاوه در استان کرمانشاه است.
هجیج ـ که برخی آن را با «ح جیمی» می‌نویسند و می‌گویند به معنای دره سرسبز و عمیق است ـ روستایی است که همه خانه‌هایشان از سنگ هستند و حتی یک آجر در آنها به کار نرفته است.


در یکی از وب‌نوشته‌ها درباره هجیج، قصه‌ای هست که می‌گوید، پانصد سال پیش در هجیج، آسمان خسیس شد و خشکسالی بیداد کرد. اهالی روستا سراغ مردی متدین که نسبش به امام موسی کاظم(ع) می‌رسید، رفتند تا برای باریدن باران، دعا کند. مرد دعا کرد و چشمه‌ای پر آب، دل خاک را شکافت و مرد از همان وقت، صاحب احترامی ویژه میان مردم شد و حتی پس از مرگش، بقعه‌ای به یادش ساختند به نام «بقعه سیدعبدالله» یا «بقعه کوسه هجیج».
کسی نمی‌داند این ماجرا درباره روستای هجیج و بقعه سیدعبدالله در کنار رودخانه سیروان، راست است یا تنها قصه‌ای ساده است برای سنگین شدن پلک‌های بچه‌های هجیجی، وقت خواب. مهم این است که اهالی هجیج، اهل تسنن هستند، اما به امامزاده‌شان احترام می‌گذارند واین بقعه از پنج قرن پیش تاکنون سرپا بوده است و زیارتگاه دوستدارانش.


چند کار واجب است که به محض رسیدن به هجیج باید انجام دهید، نخست این که دست‌کم یک جفت گیوه مرغوب بخرید، چون پیشه بیشتر هجیجی‌ها، دوختن همین گیوه‌های فوق‌العاده است، دوم به چراگاه‌های خوش‌منظره «پیاز دول میشا» و «گاول» و‌ آبشار بل در نزدیکی روستا که آب معدنی شفابخش دارد، سری بزنید و سوم اگر فرصت کردید از یکی از قدیم‌های ده بپرسید چرا هجیجی‌ها قاب‌های در و پنجره همه خانه‌های روستا را آبی آسمانی می‌کنند؟

گیلان ـ قلعه رودخان
افسون می‌شوید
حتی از دیدن عکس‌ روستای قلعه رودخان از توابع بخش مرکزی شهرستان فومن در استان گیلان هم لذت می‌برید و دلتان تازه می‌شود تا چه رسد به این‌که آنجا باشید و در هوای خنک و مطبوعش نفس عمیق بکشید و صدای هوش گیاهان به گوشتان برسد و بوی سبزه مرطوب جنگل را حس کنید و به آواز پرندگان گوش کنید که در اعماق آن سبزی یکدست می‌خوانند.


طوری نمی‌شود، هیچ‌کس نمی‌فهمد، فقط چند لحظه موتور خیالپردازی‌تان را روشن کنید و خودتان را به ما بسپرید تا پیشنهادمان را برای شما توصیف کنیم. آماده‌اید؟
امروز صبح شما از طرف فومن راه افتاده‌اید و از روستای حیدرکلات گذشته‌اید، در پارک جنگلی قلعه‌رودخان هستید و از روی پل چوبی رودخانه رد شده‌اید و آن ترس عمیق و خواستنی از جریان تند آب خنک رودخانه زیر پایتان را تجربه کرده‌اید.


از همین جا، همین سنگفرش زیر پایتان، دالان بهشت آغاز می‌شود؛ دالانی سبز که سرشاخه‌های درهم‌پیچیده درختان، آن را برای شما آذین بسته‌اند. بگذارید آن سبز دلاویز چشم‌هایتان را بنوازد، بگذارید ریه‌هایتان از نفس گیاهان انباشه شود و قدم تند کنید تا به پله‌های قلعه رودخان، باشکوه‌ترین دژ نظامی استان گیلان، برسید. پله‌ها زیادند و شاید هم به همین دلیل به آن قلعه هزار پله گفته‌اند، اما مطمئن باشید طبیعت اطراف و قلعه عظیم و خزه‌بسته بالای تپه، چنان افسونتان می‌کند که مثل مسخ‌شده‌ها، پله‌ها را با سرعت بالا می‌روید و خستگی را از یاد می‌برید.
خب، حالا خیالپردازی را تمام کنید و تنها به یک پرسش ما پاسخ دهید؛ چرا وقتی از نعمت زنده بودن برخوردارید و خبر دارید این همه زیبایی در جایی از کشور، انتظارتان را می‌کشد، در خانه نشسته‌اید و ترجیح می‌دهید در رویا سیر کنید؟ مگر تا قلعه رودخان چقدر راه است؟!

آذربایجان غربی ـ سهولان
به کبوترها احترام بگذارید
حتی اگر هیچ‌یک از آن قلعه‌ها و مساجد قدیمی، دور و بر روستای سهولان، از توابع بخش مرکزی شهرستان مهاباد در آذربایجان غربی نبود، حتی اگر آن چشمه‌های خروشان و باغ‌های میوه پربار، روستا را احاطه نکرده بودند، وسوسه سوار شدن بر قایقی پارویی و گردش در دالان‌های تو در توی غار معروف این روستا، حتما می‌توانست هر گردشگری را به آنجا بکشاند؛ وسوسه دیدن قندیل‌هایی که گاهی خوشه انگور شده‌اند، گاه پروانه، گاهی پای فیل، گاهی توت فرهنگی، گاه عروس دریایی و ... .


کردها می‌گویند سهولان به زبان آنها به معنای یخبندان است که احتمالا دلیل گذاشتن این نام بر روستای چهارصد ساله سهولان، آب و هوای سرد آن است که اگر شما این پیشنهاد را بپذیرید و به آنجا بروید، به خوبی تجربه‌اش می‌کنید.

وقتی مسافر دنیای اسرارآمیز غار سهولان شدید، چه در دالان‌های تو در توی بخش خشک آن پرسه می‌زدید، چه سوار قایق در حوضچه‌هایش شدید، به یاد داشته باشید به کبوترها و آرامششان احترام بگذارید، چون آنها ساکنان اصلی سهولان به شمار می‌روند و در نقاط گوناگونش لانه ساخته‌اند، به همین خاطر هم اهالی به این غار «کوته‌کوتر» یا «لانه کبوتر» گفته‌اند!
برای سفر به روستای سهولان، باید آنقدر در جاده بوکان مهاباد برانید تا به فرعی برسید که به روستای عیسی کندی می‌رسد و همین جاده را اگر ادامه دهید، سهولان در انتظار شماست.

تهران ـ کر کبود
همخوانی موزون آب و سنگ
برخی از پدربزرگ‌های آنها می‌گویند که از پدربزرگ‌هایشان شنیده‌اند و پدربزرگ‌هایشان از پدربزرگ‌هایشان نقل کرده‌اند و پدربزرگ بزرگ‌های آن پدربزرگ‌ها تعریف کرده‌اند که ... به هر حال مهم نیست دقیقا چه کسی گفته است، مهم این است که برخی بر این باورند که شاید نام روستای کر کبود از نام دو اسب که «کهر» و «کبود» صدایشان می‌کرده‌اند، گرفته شده است.

هر کس در دیدار از کر کبود از توابع بخش طالقان ساوجبلاغ در استان تهران درباره این‌که مهمترین جاذبه گردشگری روستا کدام است، نظری دارد، اما از نظر ما، زیباترین اجزای روستا، معماری سنتی خانه‌های آن، درخت‌های تنومند کهنسالش با سایه‌های پربرکت و کوچه‌های خاکی و شیبداری است که دیوانه‌وار پیچ و تاب می‌خورند، پله می‌شوند، حیاط می‌شوند، یا به دل کوه می‌زنند و به آبشار کر در هفتصد متری شمال شرقی روستا یا یخچال‌های طبیعی آن در شمالش می‌رسند.


آبشار کر سی تا پنجاه متر ارتفاع دارد و صدای ریزش آبش آنقدر بلند است که با نیم ساعت گوش کردن به آن تا پایان روز در خواب و بیداری زمزمه‌اش در گوش‌هایتان تکرار می‌شود.
روستای کر کبود که به دلیل قرار گرفتن در دامنه کوه، آب و هوایی دلپذیر دارد، از مسیر اتوبان کرج ـ قزوین و از راه شهرستان طالقان قابل دسترسی است. فراموش نکنید شما به روستایی دعوت شده‌اید که حدود 1100 سال قدمت دارد با دو امامزاده به نام‌های امامزاده زید ابراهیم و امامزاده شاه محمد حنفیه و البته آرامگاه ملا یغمایی کر کبودی هم در قبرستان تاریخی روستا واقع شده است.
امامزاده زید ابراهیم در مرکز روستاست و نسبش بنا به گفته‌های اهالی، به امام موسی کاظم(ع) می‌رسد، اما آرامگاه امامزاده شاه محمد حنفیه در ارتفاعات شمال شرقی روستا معروف به کوه عقیق قرار دارد، علاوه بر همه اینها، روستا حمامی تاریخی هم دارد که متعلق به دوره قاجار است.

چهارمحال و بختیاری ـ آتشگاه
خانه آبشارها
ممکن است از ما بپرسید چرا از استان چهارمحال و بختیاری که سرزمین لاله‌های واژگون است، روستای آتشگاه از توابع بخش مرکزی لردگان در استان چهارمحال و بختیاری را انتخاب کرده‌ایم که کمتر لاله وحشی دارد که به شما پاسخ می‌دهیم، اولا لاله‌ها معمولا در اردیبهشت باز می‌شوند و در فروردین هنوز باز نشده‌اند و ثانیا شک نکنید طبیعت آتشگاه هم آنقدر بکر و دست‌نخورده است که از سفر به آن پشیمان نمی‌شوید.
قدمت این روستا به دوره قاجار برمی‌گردد؛ همان زمانی که عشایر بختیاری آن را به عنوان یکی از ییلاق‌های خود پسندیدند و چادرهایشان را در مجاورت آبشارهای زیبای آن که در مساحتی سه کیلومتری گسترده شده‌اند، برپا کردند.


طبیعت در تبدیل آتشگاه به یکی از جذاب‌ترین مکان‌های گردشگری چهارمحال و بختیاری نقش اساسی داشته است. درختان کهنسال بلوط و گردو و بنه در سراسر دره تنگی که روستا در آن واقع شده، کوه‌های شورم جلا و دریک در جنوب و شمال روستا و حتی جنس آهکی آنها که سبب به وجود آوردن غارها و آبشارهای متعدد در منطقه شده، همگی از جاذبه‌های بی‌نظیر این منطقه به شمار می‌روند.
اگر خواستید از آتشگاه سوغاتی بخرید، از اهالی سراغ گیاهان معطر و دارویی یا شیر و پنیر و ماست و دوغ محلی یا گلیم‌های ساده و بادوامشان را بگیرید. برای سفر به این روستا، باید به شهرستان لردگان بروید و از آنجا دو جاده هست که شما را به آتشگاه می‌رساند، اولی که طولانی‌تر است جاده‌ای است که از روستاهای منجر موثی و کیهان و چله‌گاه و کلار و چمن‌بید و دره نامدار و قلعه سوخته و باغ کاج و ده کهنه می‌گذرد و جاده دوم که کوتاه‌تر است، از لردگان و میلاس و سردشت و آبزا و دلی رد می‌شود و به آتشگاه می‌رسد.

خراسان شمالی ـ درکش
داروخانه سرسبز
چند بار نام روستای درکش از توابع بخش مرکزی شهرستان مانه و سملقان به گوشتان خورده است؟ آیا دوست دارید مهمان کردهای کرمانجی در خراسان شمالی شوید؟ تا حالا پیش آمده به آوازهای محزون آنان، وقتی با دو تار همراه می‌شود، گوش دهید؟ تا به حال دوتارنوازی کرمانجی‌ها را دیده‌اید؟ از مهمان‌نوازی‌ و غیرتمندی‌شان شنیده‌اید؟ وصف رسوم و سنت‌هایشان در عزا و جشن و ... چطور؟ اگر راجع به همه اینها کنجکاوید، به روستای درکش بروید که مردمش بیشتر کردهای کرمانجی‌اند.

درکش روستای خوش آب و هوا و کوهستانی است که چشمه‌های فراوانی در اطرافش جریان دارند و یافته‌های باستان‌شناسی در حوالی برج تاریخی سبزعلی‌خان قراچورلو و تپه‌های اطرافش، نشان می‌دهند این روستا عمری دویست ساله دارد.
از زیباترین جاذبه‌های طبیعی روستای درکش، می‌توان به مراتع وسیع و سبز اطراف روستا، حواشی رودخانه زومار و دره کنداب در جنوب آن اشاره کرد، اما آنچه دوستداران طبیعت را به درکش می‌کشاند، جنگل زیبا و انبوه بلوط در نزدیکی آن است که تنها جنگل بلوط شرق کشور به شمار می‌رود.



یک نکته دیگر هم درباره درکش هست که بد نیست آن را بدانید. این روستا بنا بر نظر گیاه‌شناسان، گنجینه‌ای کم‌نظیر از گیاهان دارویی است، به گونه‌ای که چند سال پیش، یکی از این کارشناسان گفته بود، 380 گونه گیاه دارویی در روستای درکش شناسایی شده است که 79 گونه از آنها بسیار ارزشمند هستند.
او برای نمونه از بابونه بجنورد به عنوان گیاهی منحصر به فرد در درمان بیماری‌های گوارشی نام برده بود که در حوالی این روستا می‌روید. برای سفر به درکش از بجنورد به سمت آشخانه حرکت کنید و همین که روستای کلاته زمان صوفی را پشت سر گذاشتید، نرسیده به جوزک، جاده‌ای فرعی شما را به روستا می‌رساند.

سیستان و بلوچستان ـ تیس
از خانه جن‌ها تا خلوت با دریا
آنجا روی یکی از آن صخره‌های آهکی بلند که هنوز از پسمانده آفتاب ظهر گرمند، گوشه‌ای دنج و خلوت پیدا می‌کنی و می‌نشینی و خورشید را نگاه می‌کنی که سرخ و لرزان و بی هیچ تقلایی در دریا غرق می‌شود و به صدای موج‌هایی گوش می‌کنی که آرام و منظم بر تن صخره‌ها می‌کوبند و اگر حوصله داشتی به بلوچ‌های سپیدپوشی که با دست پر از دریا برمی‌گردند، «خداقوت» می‌گویی، اما همه این توصیف‌ها حتی گوشه‌ای از زیبایی‌های روستای ساحلی تیس، از توابع بخش مرکزی شهرستان چابهار در سیستان‌وبلوچستان نمی‌شوند و حتما پیشینیان ما هم این را فهمیده‌اند که از 2500 سال پیش در تیس ساکن شده‌اند و به آن گاهی بندر تیزیا گفته‌اند و گاهی تیز و گاهی تسی.


تیس، سه قلعه باستانی مهم دارد؛ اولی قلعه تیس است که سبک معماری‌اش نشان می‌دهد، به دوره سلجوقی تعلق دارد، دومین قلعه، «پیروز گت» نام دارد که به غیر کوهنوردها پیشنهاد نمی‌کنیم از داخلش بازدید کنند، چون راه ورود به آن سخت و خطرناک است، قلعه سوم، «بلوچ گت» است که بالای کوه قرار گرفته و دو مقبره هرمی کوچک هم در آن ساخته شده است.
انتخاب سفر به تیس ـ که از طرف نیک‌شهر و جاده چابهار ـ کنارک جاده‌ای آسفالته دارد ـ با خودتان است، اما فقط این هشدار را بشنوید که اگر به تیس نروید، نه مقابر جنانی گچ را (که به باور اهالی، محل سکونت جن‌ها بوده) می‌بینید، نه پیل‌بند را، نه سدهای تیس را، نه غارهای بان مسیتی و نقاشی‌های عجیب و غریب داخلشان را، نه چاه باستانی تیس کوپان را و نه حتی گورهای مرموز تپه نهادی را. حالا تصمیمتان چیست؟ چمدان ها را می‌بندید یا نه؟

فارس ـ سرمشهد
یک مرد با دو شیر مرده
آنجا شما شاهدان جنگی تقریبا تمام شده‌اید؛ پیکاری میان بهرام دوم، پنجمین پادشاه ساسانی با شیری شرزه. بهرام خنجرش را در سینه شیر فرو کرده و شیری دیگر هم پیشتر به دست او کشته شده و بر خاک افتاده است. پشت سر شهریان چند تن از اعضای خانواده‌‌اش در کنار کرتیر (موبد موبدان) ایستاده‌اند که ظاهرا بهرام در دفاع از آنها با شیرها جنگیده است. درست بالای سر بهرام و خانواده‌اش هم کتیبه‌ای نصب شده که یکی از چهار کتیبه موبد موبدان آن زمان و بزرگترین کتیبه عهد ساسانی روستای سرمشهد، از توابع بخش جره و بالده‌ شهرستان کازرون در استان فارس که جاده‌های رسیدن به آن چه از طرف برازجان و چه از طرف کازرون، آسفالته و مناسب است.


متون قدیمی نشان می‌دهد روزگاری این منطقه مورد توجه پادشاهان هخامنشی و ساسانی بوده است و در آن بناهای گوناگونی ساخته‌اند که بقایای آنها هنوز در اطراف سرمشهد دیده می‌شود و از آن جمله می‌توان به تپه باستانی تل نقاره‌‌خانه،‌ آتشکده، تل خاموش، قنات سرمشهد، تل خندق و کاروانسرای کوشک اشاره کرد. در شش کیلومتری شمال شرقی روستا هم‌، باستان‌شناسان شهری کهن به نام «قندجان» را از دل خاک بیرون آورده‌اند که از دیدن آن پشیمان نخواهید شد.

کردستان ـ پالنگان
پله پله تا بهشت
واقعا عجیب نیست که هنوز هم وقتی می‌پرسی: «کدام روستای ایران معماری پلکانی دارد؟» همه بلافاصله می‌گویند: «ماسوله»!. فکر می‌کنید چند نفر در پاسخ به این پرسش، از روستای پالنگان از توابع بخش مرکزی شهرستان کامیاران استان کردستان، یادی می‌کنند؟ فکر می‌کنید چند نفر می‌دانند این روستا گوشه‌ای از بهشت است؟ چند نفر خبر دارند در ده کیلومتری شمال غرب این روستا در رشته کوه‌های «گواز»، چشمه‌های داغ آب معدنی شفابخشی از دل کوه، بیرون می‌جوشند که از فراوانی ترکیبات گوگردی و آ‌هنی، شیری‌رنگ شده‌اند؟ چند نفر وصف قلعه عظیم و اسرارآمیز این روستا را شنیده‌اند؟ خیلی کم! خیلی خیلی کم! و به همین دلیل است که برخی ترجیح می‌دهند امسال هم راهی ماسوله شوند و بیشتر وقت تعطیلاتشان را در ترافیک جاده روستا بگذرانند و در انبوه جمعیت، فرصت خلوت کردن با طبیعت را از دست بدهند تا ما روزنامه‌نگارها در پایان تعطیلات با تأسف گزارش کنیم: «ماسوله گنجایش این همه گردشگر ورودی را ندارد! به بقیه ایران هم سری بزنید!».


اما شما که این مطلب را خوانده‌اید امسال پالنگان را انتخاب کنید، چون پالنگان، خلوت، خوش آب و هوا، پر از چشمه‌ها و رودهای خروشان و طبیعتی دست نخورده است با کردهای مهربانی که به اورامی سخن می‌گویند و وقتی دلتنگ می‌شوند با صدایی محزون سیاه چمانه می‌خوانند یا چپله یا گریان، اما اگر شاد باشند آن وقت باید ببینید با دو دستمال رنگی و یک دهل، چگونه هنرنمایی می‌کنند. وقت رفتن فراموش نکنید از پالنگانی‌های شریف، کشک و گیوه بخرید به رسم سوغات و اگر تعارفتان کردند به خوردن ولوشه یا غازینه یا شلمین، رد نکنید چون غذاهای کردی واقعا لذیذند!
پالنگان از راه شهرهای کامیاران و پاوه و سروآباد و سنندج قابل دسترسی است. پس بهانه نگیرید که چون دقیقا نمی‌دانید کجاست آن را برای سفر انتخاب نمی‌کنید.

کرمان ـ سیرچ
اینجا با کویر کنار نمی‌آید
همین ابتدا باید اعتراف کنیم ما هم پیشتر مثل خیلی از خوانندگان این مطلب، خیال می‌کردیم کرمان استانی گرم و خشک و بی آب و علف است، اما شما هم باید مثل ما روستاهای طرز، لاله‌زار، میمند، هرزا و ... را ببینید تا باور کنید کرمان یک بهشت کوچک و دوست‌داشتنی است که کمتر کسی از همه جاذبه‌هایش خبر دارد.



سخت است از بین روستاهای دیدنی کرمان، یکی را انتخاب کنیم، اما وقتی پای اجبار به میان می‌آید، ما به هزار و یک دلیل، روستای سیرچ از توابع بخش شهداد را برای معرفی می‌پسندیم. می‌پرسید کدام دلایل؟ اول این‌که سیرچ، زادگاه هوشنگ مرادی کرمانی، خالق «قصه‌های مجید» است، دوم آن‌که روستای ما، سروی تاریخی دارد که سیرچی‌ها می‌گویند دوهزار سال از خدا عمر گرفته است. سوم روستای پیشنهادی ما در مجاورت کویر واقع شده، اما در آن پیست اسکی زمستانی ساخته‌اند چون آب و هوایش با خلق و خوی کویر هیچ همخوانی ندارد و خنک و کوهستانی است که همین تضاد موجب شگفتی‌تان خواهد شد. چهارم این‌که در نزدیکی سیرچ، رودخانه‌ای باصفا و کوهی بلند و مناسب برای کوهنوردی وجود دارد. پنجم آن ‌که سیرچ چشمه‌های آب گرمی دارد که کرمانی‌ها، آنها را برای آب‌درمانی مناسب‌سازی کرده‌اند تا از گردشگران استقبالی درخور داشته باشند. و ششم با سفر به سیرچ می‌توانید کره و روغن نباتی مرغوب، خشکبار، قالیچه‌های کوچک و حصیربافته‌های تزئینی سوغاتی بخرید و ... .
ما شش دلیل از هزار و یک دلیل سفر به سیرچ را گفتیم، حالا نوبت شماست که از طریق جاده‌های آسفالته شهرهای کرمان یا شهداد، راهی سیرچ شوید تا شاید 995 دلیل دیگر را هم پیدا کردید


ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور

زندگی عجیب مردم کره شمالی

چندی پیشArtemy Lebedev، از فعالان طراحی وب، سفری به کره شمالی داشت. او عکس‌های بسیار جالبی در جریان سفرش به این کشور عجیب و غریب گرفته است؛ کشوری که حقیقتا از آن اطلاعات بسیار کمی در دسترس ذهن‌های کنجکاو است

به محض رسیدن به فرودگاه بایستی تلفن همراه‌تان را تحویل دهید، هیچ سرویس رومینگی در دسترس نیست. هیچ شخصی با تلفن همراه دیده نمی‌شود. اما استفاده از لپ‌تاپ اشکالی ندارد، به نظر می‌رسد که کره شمالی‌ها از کارت‌هایی باخبر نیستند که توانایی تبدیل لپ‌تاپ به تلفن همراه را دارد.
خبری از اینترنت نیست، تنها اینترانت وجود دارد.

وقتی که به کره شمالی وارد می‌شوید به شما یک راهنما و یک راننده اختصاص می‌دهند و همیشه همراه‌تان هستند. شما نمی‌توانید خودتان هتل را ترک کنید. برنامه روزانه شامل 2 تا 3 بازدید تفریحی می‌شود. در هتل می‌توانیدBBC، چندین شبکه از چین و همچنین شبکه NTV روسیه را مشاهده کنید

نفت تقریبا وجود ندارد بنابراین بیشتر کارها دستی انجام می‌شود.

در شهر روشنایی‌ها ساعت 11 خاموش می‌شوند. شهر در شب ترسناک است. خبری از روشنایی در خیابان‌ها نیست.

در طول روز آسانسور برای 15 دقیقه کار نمی‌کند.

تمام «پیونگ‌یانگ» به این شکل است. از راهنما درباره خانه‌های قدیمی پرسیدم، او گفت، پیرها دوست ندارند که به خانه‌های جدید بروند، زندگی در این خانه‌ها را می‌پسندند.

در ساحل کره شمالی، سیم خاردارهای برق‌دار شده وجود دارند تا از این طریق شهروندان کره شمالی فکر شنا کردن به سرشان نزند. و البته شما اجازه عکس گرفتن هم ندارید.

در حدود 10 درصد از جمعیت در ارتش خدمت می کنند. عبور از سربازان غیرممکن است.

در نزدیکی مرز دو کره، جاده برای مقابله با هجوم دشمن آماده است. مکعب‌های بزرگ برای این است که با افتادن به جاده، تانک‌های دشمن را به تله بیاندازند.

تنها تبلیغات در کره شمالی، تبلیغاتی برای یک ماشین است (ساخته شده با همکاری کره جنوبی) که آن را تنها در پایتخت خواهید دید.

هر شهروند در کره شمالی، نشانی از «کیم ایل سونگ» بر سینه‌ی خود دارد؛ به جز کودکان و خدمتکاران که احتمالا این نشان به دلیل پوشیدن لباس کار مخفی شده است.
شما نمی‌توانید این نشان را خریداری کنید.

همانطور که گفته شد، شما نمی‌توانید آزادانه در کره شمالی حرکت کنید. همه جا ایست بازرسی وجود دارد. وقتی که ماشین از ایست بازرسی عبور می‌کند، راننده چراغ می‌زند. احتمالا به این معنا است که فردی خارجی در حال عبور است.

ورودی مترو فرسوده به نظر می‌رسد.

نوشته‌ایی وجود دارد که معنایش می شود: «کیم جونگ ایل» – خورشید قرن 21 ام!

ترن‌ها از 4 واگن ساخته شده‌اند. درب‌ها با دست باز شده و خودکار بسته می‌شوند.

ویژگی شهرها، نبود ماشین است. همه پیاده مسیر را طی می‌کنند، گاهی اوقات از تراموا و اتوبوس‌ها استفاده می‌کنند. دوچرخه نایاب و گران‌قیمت است.

روند ساخت هتلی نیز از 1991 متوقف شده است. توصیه شد که از نزدیک عکسی گرفته نشود، البته
 

البته اشکالی ندارد که از فاصله‌ی دور این کار را انجام دهیم!

کره‌ای‌ها عادت دارند در هنگام راه رفتن، دست‌هایشان را در پشت محکم کنند. به ندرت مردان لباس‌های روشن می‌پوشند.

تمام خارجی‌ها را به تماشای پارک اصلی می‌برند. محلی‌ها اجازه ورود ندارند!

ما برخی از قوانین عجیب:
سکونت مادام العمر در یک محل مگر با اجازه حکومتی!
با وجود اینکه طبیعت کره‌شمالی بسیار زیبا و دل‌انگیز است و تنوع آب و هوایی شگفت‌انگیزی دارد اما مردم این کشور در هر نقطه از این سرزمین که روزگار می‌گذرانند باید تا آخر عمر همان‌جا بمانند و حق خروج از منطقه محل سکونت خود را ندارند و اگر زمانی هوای سفر به سرشان بزند یا بخواهند برای کاری از روستا یا شهر خود خارج شوند، حتما باید اجازه حکومتی داشته باشند، در غیر این صورت قانون را شکسته‌اند و مجازات خواهند شد.
بیدار شدن رأس ساعت شش با صدای شیپور!
قوانین حاکم بر کره‌شمالی تمامی جوانب زندگی مردم را تحت کنترل قرارداده و بر تمامی بخش‌های زندگی‌شان به نوعی تاثیر گذاشته است. تقریبا 50 سال است که مردم کره‌شمالی صبح‌‌ها با نواختن صدای شیپوری که راس ساعت شش به صدا درمی‌آید و از طریق بلندگو در تمام مناطق پخش می‌شود از خواب بیدار می‌شوند.
برنامه های اجباری قبل از آغاز فعالیت های روزانه!
آنها موظف هستند پیش از شروع کار روزانه، در مقابل مجسمه کیم ایل جونگ و پدر او ادای احترام کرده و سر تعظیم فرود آورند. همه مردم کره‌شمالی موظف هستند با لباس‌های رسمی خاص از منزل خارج شوند یا علامت مخصوصی روی لباس داشته باشند تا وزارت اطلاعات و امنیت این کشور از اینکه چه افرادی در حال عبور و مرور هستند، آگاهی کامل داشته باشد؛ البته کار به همین‌جا ختم نمی‌شود و آنها باید پس از رسیدن به محل کار ده دقیقه‌ای را هم باید وقت بگذارند و به سخنرانی‌های مافوق خود گوش دهند و پس از آن پنج دقیقه علیه دشمنانشان شعار بدهند. پس از انجام تمامی این کارها تازه نوبت آغاز فعالیت روزانه می‌شود و آنها می‌توانند کار خود را شروع کنند.
خدمت سربازی؛ ده سال!
در پیونگ یانگ، پایتخت کره‌شمالی، هر دو ساعت یک‌بار از بلندگوهایی که صدای بسیار قوی‌ای دارند در گوشه‌گوشه شهر مارش نظامی پخش می‌شود تا قدرت ژنرال‌های این کشور به رخ همه کشیده شود. آنها بنا بر عادتی دیرینه کیم جونگ ایل، رهبر کشور خود را ژنرال صدا می‌زنند؛ البته دادن چنین لقبی به او چندان هم بیراه نیست چراکه خدمت سربازی اجباری در این کشور گاهی به ده سال هم می‌رسد.
عدم حق استفاده از خودرو برای رفتن به محل کار!
مردم این کشور برای رفتن به محل کار خود حق استفاده از خودرو را ندارند و معمولا با دوچرخه رفت‌و‌آمد می‌کنند. استفاده از خودرو تنها مختص به بالا رتبه‌های نظامی این کشور است.
هیچ خانواده‌ای حق خواب دیدن ندارد!
پس از پایان کار و فعالیت روزانه، شب‌‌ها ساعت نه در سراسر کره‌شمالی خاموشی زده می‌شود و به این ترتیب مردم خود را برای یک روز کاری دیگر آماده می‌کنند. نکته عجیب دیگر این است که در کره‌شمالی هیچ خانواده‌ای حق خواب دیدن ندارد و اگر پدر و مادری صبح از خواب بیدار بشوند و خوابی را که شب قبل دیده‌اند تعریف کنند، فرزند آنها موظف است تا علاوه بر خوابی که والدینش دیده‌اند خواب خود را هم به نماینده وزارت اطلاعات و امنیت کشور که در کلاس‌شان حضور دارد، گزارش دهد.
عدم استقلال رسانه ها!
در کره‌شمالی هیچ رسانه خصوصی دیده نمی‌شود و 12 روزنامه و 20 نشریه موجود در این کشور کاملا تحت نظر دولت هستند و بی‌آنکه خبرنگاری وظیفه تهیه گزارش‌‌ها را برعهده داشته باشد، مطالب آنها را خبرهایی تشکیل می‌دهد که هر روز از وزارت اطلاعات و امنیت دریافت و دقیقا همان اطلاعات بدون کوچک‌ترین تغییری منتشر می‌شود؛ در تمام رسانه‌های کره‌شمالی، انتشار هرگونه خبر ناخوشایند در مورد کره‌شمالی در همه زمینه‌‌ها از سیاسی و اجتماعی گرفته تا اقتصادی و فرهنگی به شدت ممنوع است.
باوجود قحطی و گرسنگی، عدم پذیرش کمک‌های غذایی دیگر کشورها!
با توجه به اینکه دولت مسؤول آذوقه‌رسانی و تهیه مواد لازم به صورت کوپنی در کره‌شمالی است، درآمد ماهانه مردم بسیار ناچیز است؛ در بیشتر موارد هم نه کمک‌های دولت و نه درآمد مردم کفاف مایحتاج و نیازهای اولیه آنها را نمی‌دهد و فقر و قحطی بر بسیاری از خانواده‌های این کشور حاکم شده و سالانه چندین هزار نفر از آنها به دلیل گرسنگی جان می‌دهند.
دولت کره‌شمالی با وجود نیازهای شدیدی که به کمک‌های غذایی دیگر کشورها دارد اما به خاطر اینکه معتقد است این غذاها روی طرز فکر مردم اثرات سوء دارد و برای اینکه از آلودگی فرهنگی که نتیجه مصرف این غذاهاست در امان بماند، از پذیرفتن آن سر باز می‌زند. شدت قحطی و گرسنگی در این کشور به حدی‌ است که سازمان تغذیه جهانی وابسته به سازمان ملل در این‌باره به شدت هشدار داده است.
ممنوعیت ورود هرگونه خبرنگار و عکاس به کره شمالی!
مسؤولان این کشور نه‌تنها از پذیرفتن هرگونه کمک امتناع می‌کنند بلکه ورود هرگونه خبرنگار و عکاس را هم به کره‌شمالی ممنوع کرده‌اند؛ البته نه‌تنها ورود اصحاب رسانه به این کشور ممنوع است
مرگ و تیرباران سرنوشت شهروندان تماس گیرنده با تلفن به خارج!
خروج شهروندان کره‌ای هم از کشورشان به شدت کنترل می‌شود و اگر شخصی بخواهد به دنیای بیرون از کره قدم بگذارد به عنوان عامل دشمن دستگیر می‌شود؛ این قانون آنقدر سختگیرانه در این کشور به اجرا درمی‌آید که اگر فردی حتی از طریق تلفن با خارج از کشور تماس برقرار کند، ممکن است سرنوشتی جز مرگ و تیرباران در انتظارش نباشد؛ به عنوان مثال در ماه مارس امسال یک شهروند کره‌شمالی که در یکی از شرکت‌های نظامی کره‌شمالی مشغول به کار بود با تلفن همراه خود با یکی از دوستانش که در سال 2001 به سئول پایتخت کره‌جنوبی گریخته بود، تماس گرفت و در مورد قیمت برنج و شرایط زندگی در کره‌شمالی با او صحبت کرد؛ این کار او از طرف دولت تخطی از قوانین تلقی شد و در نتیجه حکمی جز اعدام برای او صادر نشد. این درحالی است که مدتی بعد خبرگزاری یون‌‌هاپ، مرگ فرد خاطی به نام جونگ را تایید کرد و گفت این شهروند اولین فرد در کره‌شمالی است که به دلیل تماس با خارج از کشور اعدام شده، اما جزئیات بیشتری از این ماجرا منتشر نکرد.
در کره‌شمالی فقط یک شرکت مخابراتی تلفن همراه که منطقه پایتخت، پیونگ یانگ، را پوشش می‌دهد مشغول به فعالیت است. مشترکان این شرکت مخابراتی حق استفاده از خدمات این شرکت برای تماس با خارج را ندارند. در نتیجه بسیاری از شهروندان کره‌شمالی برای تماس با بستگان و اقوام خود که در خارج از این کشور زندگی می‌کنند از تلفن‌های همراهی که به طور غیرقانونی از چین به کره‌شمالی وارد شده‌اند، استفاده می‌کنند.
شرط ازدواج؛ رضایت وزارت اطلاعات آری، رضایت خانواده خیر!
اگر پسر و دختری در کره‌شمالی قصد ازدواج با یکدیگر را داشته باشند، رضایت خانواده آنها هیچ نقشی در این ازدواج ندارد بلکه این وزارت اطلاعات و امنیت این کشور است که صلاحیت ازدواج این دو نفر را صادر می‌کند. به این ترتیب که هم پسر و هم دختر باید یک گزارش کامل از نحوه آشنایی، میزان علاقه، علت آشنایی و … را به وزارت امنیت ارائه بدهند. پس از این مرحله و بررسی‌های لازم و شناسایی تمامی اقوام دختر و پسر برای آنها قرار مصاحبه صادر می‌شود و پس از حضور دختر و پسر و پاسخ دادن به سوال‌های خاص اگر مورد مشکوکی دیده نشود، اجازه ازدواج آنها صادر می‌شود.
با تمام این تفاسیر مردم کره‌شمالی از زندگی خود ناراضی نیستند و معتقدند خوشبخت‌ترین انسان‌های روی زمین هستند

منبع خبر :1reza.net


ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور

همیلتون نام یک استخر طبیعی در منطقه ای حفاظت شده به همین نام در آمریکاست. این استخر که در حقیقت یک غار است، در گذشته محل عبور یک رودخانه زیر زمینی بوده که بر اثر فرسایش سقف این غار فرو ریخته و به صورت امروزی در آمده است. این استخر در فاصله ی 37 کیلومتری غرب آستن در تگزاس آمریکا قرار دارد. از سال 1960 به بعد این استخر مورد توجه گردشگران و اهالی منطقه آستن قرار گرفت که بعنوان یک مکان تفریحی برای گذراندن تابستان از آن استفاده می کنند. منطقه حفاظت شده همیلتون شامل زیست بومی به وسعت 940 متر مربع و استخری زیبا به رنگ سبز یشمی و دارای آبشاری به طول 15 متر است. از زمانی که این استخر به عنوان یکی از مناطق حفاظت شده آمریکا ثبت شد قوانین سختی برای بازدید کنندگان وضع شد؛ مثل: ممنوعیت ماهی گیری، دوچرخه سواری، توقف کردن بیش از یک روز، همراه داشتن سگ یا حیوانات خانگی دیگر و روشن کردن آتش که تمام این موارد باعث نشده تا از آمار بازدید کنندگان از این جاذبه طبیعی کاسته شود.

منبع: گروه اینترنتی پرشین استار


ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور

شهر کلوت‌ها ، جایی که آسمان به زمین نزدیکتر است

 

شهر کلوت‌ها ، جایی که آسمان به زمین نزدیکتر است

وقتی به کرمان می رسی یکی صدات میزنه! صدا دوره اما هر لحظه قویتر میشه. صدا تو رو با خودش به شهداد میرسونه! قدیمی ترین شهر حاشیه کویر که مسکونی بوده. با خودت میگی اما این صدا از کجاست؟ دیگه چیزی برای پیمودن و رسیدن نیست!
اما روبروت تا دلت بخواد و جون توی پات باشه جا برای رفتن هست تا جایی که دیگه چیزی برای از دست دادن نداشته باشی!
تا پایتخت کشور لوت! تا شهر کلوت! تا جایی که هر چه صدای بی صداست از آنجاست!

کلوت شهر خیالی

 

 

شاید تاکنون نام بزرگترین شهر کلوخی دنیا را نشنیده باشید. شهری در بیابان لوت که ساختمان های بلندش در 40کیلومتری شمال شرقی شهداد و در مساحت 11 هزار کیلومترمربعخویش را در قاب چشمانت میخکوب می کنند.
کلوت را پایتخت کویر لوت می دانند. شاهکاری است از باد، خاک و آب.
کلوت شهر خیالی

 

بدون هیچ تصوری خویش را در جاده ای می یابی که عظمت ساختمان هایش تو را به سکوت وا می دارد. کلوت های ایران بزرگترین عارضه دنیاست و چنان مسحور خویشت می کند که ناخداگاه هیچ پایی برای برگشتن نداری. آنجا هیچ گیاهی نمی روید و اساسا هیچ موجود زنده ای وجود ندارد. درشهر کلوت ها حتی باکتری ها حق حیات ندارند. شهری که پر است از ساختمان های کوتاه و بلند. کلوت ها در اثر فرسایش آبی و بادی طی هزاران سال شکل گرفته اند.
کلوت شهر خیالی

 

 

شاید وارد سیاره ای دیگر شده ام. این حسی است که تک تک همراهانت حس می کنند. در شهر کسی را نمی یابیم ، نه که ساکنانش نباشند نه ، شاید خیابان ها و کوچه ها را خلوت کردند تا تو دمی را به دور از هیاهوی این شهر بزرگ به آرامش بنشینی. هرچه هست حس شهری مرده را به تو نمی دهد. سراسرش سکوت است و آرامش. رازی ناشناخته که تو را به سوی خویش می کشاند. راز می شوی. رمز می شوی. یگانه می شوی. آخرش هم بدون جواب می مانی.
کلوت شهر خیالی

 

 

 

در شهداد ، ستاره ها آنقدر نزدیکت می‌شوند که صدای نبض شان را می شونی. میان گویی شیشه‌ای از ستاره قرار می‌گیری.
کلوت شهر خیالی

 

کلوت شهر خیالی

 

کلوت شهر خیالی

 

کلوت شهر خیالی

 

برای رفتن به بزرگترین شهر کلوخی دنیا هم مجوز می خواهی ، هم راه بلد. آنقدر این شهر بزرگ است و ساختمان هایش شبیه به هم که گمشدنت حتمی است. علاوه بر این که اگر بدون مجوز وارد این شهر شوی ، مجرم محسوب می شوی.


ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور

در گرامیداشت سالروز پرواز یک پروانه!

 

 

 

برگرفته از روزنامه شرق28 آذر 1390

در گرامیداشت سالروز پرواز یک پروانه!
محمد درویش


 


شنبه هفدهم دسامبر بود؛ روزی که می‌توانست مثل 364روز دیگر سال باشد و البته شاید هم باشد! اما بی‌شک، هفدهم دسامبر 1999، روزی است که بسیاری از فعالان و طرفداران محیط زیست در ایران و جهان هرگز از یاد نمی‌برند؛ زیرا در آن‌روز یک دختر جوان به نام جولیا لورن هیل که 25سال بیشتر از عمرش نگذشته بود، توانست یکی از بزرگ‌ترین و پرقدرت‌ترین شرکت‌های چوبخوار آمریکایی را بعد از 738 روز مقاومت جانانه و استثنایی به زانو درآورده و اجازه ندهد تا آنها رویشگاه بلندترین و تنومندترین درخت دنیا، موسوم به سرخ چوب غول‌پیکر یا Sequoia sempervirens را در جنگل هومبولت ایالت کالیفرنیا نابود کنند. می‌دانید چگونه جولیا موفق به چنین کاری شد؟ او 738 روز را در بالای یکی از همان درخت‌ها – که اینک به آن لونا (Luna) می‌گویند، سپری کرد! باورتان می‌شود؟ یک دختر 25ساله یکه و تنها از 10 دسامبر 1997 تا 18 دسامبر 1999 را در ارتفاع 55 متری از زمین و روی یک درخت زندگی کرد و تا تضمین نگرفت، از آن درخت پایین نیامد تا به همه ثابت کند، عشق اگر عشق باشد، می‌تواند در هر زمان و در برابر هر قدرتی ایستاده و معجزه را احضار کند.

جولیا درباره دلیل عشق بی‌حد و مثال زدنی‌اش به طبیعت می‌گوید: زمانی که یک دختربچه شش‌ساله بوده، همراه خانواده‌اش مشغول پیاده‌روی و گشت و‌گذار در طبیعت بود که ناگهان یک پروانه روی انگشتانش نشست و در تمام مدت روز از آنجا تکان نخورد! این حادثه کوچک، اما به قدری برای آن دختربچه شش‌ساله شگفت‌آور و پر رمز و راز بود که سبب شد از آن پس، مسیر زندگیش را تغییر داده و به یک سلحشور و فعال محیط زیستی بدل شود. کاری را که بعد از سه‌دهه هنوز دارد ادامه می‌دهد و نه تنها سبب شده تا بسیاری از مردم دنیا او و خدماتش را دنبال کرده و ارج نهند، بلکه با تغییر نامش به پروانه


- Julia Butterfly Hill - آن پروانه کوچک را هم برای همیشه در تاریخ محیط زیست جهان، یگانه و جاودان و الهام بخش ساخت. گفتنی آنکه خانم هیل، اینک به‌عنوان یک فعال محیط زیستی شناخته شده در جهان، اقدام‌های بازدارنده خود را فقط محدود به داخل آمریکا نکرده و برای نجات طبیعت کره زمین، فعالیت‌های خویش را همچنان ادامه داده و گسترش می‌دهد که می‌توانید برای آگاهی از جزییات این برنامه‌ها و فعالیت‌ها، به‌ویژه اثرگذاری‌اش بر روی رهبران برخی از کشورهای آمریکای لاتین به صفحه مربوط به او در ویکی پدیا مراجعه کنید.


موخره: داشتم فکر می‌کردم اگر در ایران هم یک پروانه بود؛ پروانه‌ای که دلش از پیدایش کویر نمک در شمال باختری کشور به جای بزرگ‌ترین دریاچه ایران به تنگ آمده بود؛ پروانه‌ای که نمی‌توانست مرگ همزمان گاوخونی، بختگان، طشک، ارژن، پریشان، آلاگل، آجی‌گل، کافتر، مهارلو، کمجان و... را تحمل کند و دوست نداشت شاهد مرگ خاموش اما شتابان رویشگاه زاگرس در دشت برم باشد؛ با او چه می‌کردیم؟

 


یادمان باشد: آنکه می‌خواهد روزی پریدن آموزد، نخست ‌باید: ایستادن، راه رفتن، دویدن و بالا رفتن آموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمی‌کنند! می‌کنند؟ پرسش این است: آیا در نظام کنونی آموزش‌و‌پرورش‌مان، ما به کودکان‌مان – به دختران و پسران‌مان – ایستادن، راه رفتن، دویدن، پرسیدن و اوج گرفتن را می‌آموزیم تا اینک از ایشان انتظار پرواز و پروانه بودن و سلحشور طبیعت شدن داشته باشیم؟


ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور

دو ویژگی جالب Gmail که شاید ندانید

Gmail را دیگر همه می‌شناسند. سرویس پست الکترونیکی شرکت گوگل با فضای بزرگو امکانات بی‌نظیر و امنیت مثال‌زدنی. شاید باور نکنید اما حتی کسانی کهاز جیمیل استفاده نمی‌کنند هم به نوعی مدیون جیمیل هستند چون اولین شرکتیبود که سنت ارائه فضای میزبانی با حجم بالا به صورت رایگان به کاربران رابنا نهاد. فضایی که با یک گیگابایت شروع شد و امروز به بیش از هفت گیگابایترسیده است. این اقدام جیمیل بود که باعث شد شرکتهای رقیب مجبور به دست ودلبازی بیشتر شوند و آنها هم فضای میزبانی را زیاد کنند. نمی‌دانم آن روزهارا یادتان هست کهYahoo mail به هر مشترک تنها 4 مگابایت فضای رایگانمی‌داد؟! شاید اگر جیمیل نبود مدیران یاهو هنوز هم به ارائه بیشتر از 4مگابایت رضایت نداده بودند!

گذریم! امروز می‌خواهم دو ویژگی جالب آدرسهای پست الکترونیکی جیمیل را معرفی کنم. ویژگی‌هایی که جدید نیست اما شاید شما تا به امروز نمی‌دانستید:

1- بی‌اثر بودن کاراکتر نقطه (.) در آدرس :

اجازه بدهید به جای توضیح با مثالی این ویژگی را شرح دهم. فرض کنید آدرس < type="text/java"> yourname@gmail.com < type="text/java"> متعلق به شما باشد. در این صورت آدرس < type="text/java"> your.name@gmail.com < type="text/java"> هم متعلق به شماست! اگر هنوز متوجه نشده‌اید که جریان چیست به کاراکتر نقطه (.) بین دو کلمه Your و nameدر آدرس دوم دقت کنید! یعنی کاراکتر نقطه در هر جای آدرس قبل از کاراکتر @ اثری در هویت و ماهیت آن ایمیل نمی‌گذارد. شما می‌توانید بین حروف بخش اول آدرس ایمیلتان هر جا که خواستید نقطه بگذراید و باز هم آن ایمیل متعلق به شماست و تمام ایمیلهای ارسالی به آن آدرس باز هم به صندوق پستی شما ختم خواهند شد. البته تعداد نقطه‌ها می‌تواند بیشتر از یک عدد باشد. به عنوان مثال این آدرس هم متغلق به شماست : < type="text/java"> y.o.u.r.n.a.m.e@gmail.com < type="text/java">

2- اضافه کردن عبارت دلخواه به انتهای بخش اول آدرس با استفاده از کاراکتر مثبت (+) :

مجددا در قالب یک مثال این ویژگی را شرح می‌دهم. دوباره فرض کنید < type="text/java"> yourname@gmail.com < type="text/java"> آدرس شما باشد. در این صورت yourname+ < type="text/java"> everything@gmail.com < type="text/java"> هم آدرس شماست. به این معنا که با اضافه کردن کارکتر + در انتهای بخش اول آدرس در ادامه آن می‌توانید هر چه می‌خوهید بنویسید و این آدرس جدید باز هم ایمیل شماست و پیامهای ارسالی به این آدرس هم به صندوق شما خواهد آمد.

خبر خوب دیگر این است که شما می‌توانید ویژگی 1 و 2 را با هم ترکیب کنید و به صورت همزمان از آن استفاده کنید. یعنی در یک آدرس هم از کاراکتر نقطه بین حروف استفاده کنید و در همان آدرس با استفاده از ویژگی دوم و کاراکتر + یک عبارت به انتهای آدرس اضافه کنید.

اما سوالی که اینجا مطرح می‌شود این است که این ویژگی‌ها به چه دردی می‌خورند؟

راستش را بخواهید به خیلی دردها! فرض می‌کنیم شما آدم پرمشغله‌ای هستید و هر روز با تعداد زیادی ایمیل سر و کار دارید. مثلا یک استاد دانشگاه هستید که همزمان دو درس Aو Bرا در دانشگاه تدریس می‌کنید و دانشجویانتان باید تکالیف خود را به آدرس شما بفرستند. در اینصورت شما می‌توانید به دانشجویان گروه اول بگویید که به جای فرستادن تکالیف به آدرس < type="text/java"> yourname@gmail.com < type="text/java"> آن را به آدرس yourname+ < type="text/java"> Lesson.A@gmail.com < type="text/java"> و به دانشجویان گروه دوم هم بگویید که تکالیف خود را به آدرس yourname+ < type="text/java"> Lesson.B@gmail.com < type="text/java"> بفرستند. در اینصورت شما می‌توانید با تعریف کردن یک فیلتر ساده در جیمیل به جیمیلتان دستور بدهید که تمامی ایمیلهای ارسالی به این دو آدرس را با کلماتی که شما تعیین می‌کنید برچسب بزند و به عنوان ایمیل خوانده شده علامت گذاری کند. در اینصورت تا پایان ترم دیگر نیازی نیست نگران گم کردن ایمیل دانشجویانتان باشید چون گوگل با این ویژگی به سادگی آنها را دسته بندی کرده و شما با استفاده از برچسبها راحت می‌توانید تکالیف دانشجویان هر کلاس را به تفکیک با یک کلیک ببینید.

یا مثلا شما به سایتی مراجعه می‌کنید که برای ارائه خدمتی ایمیل شما را درخواست می‌کند اما از طرف دیگر شما دوست ندارید این سایت در آینده برای شما ایمیل بفرستد. می‌توانید به جای ایمیلتان آدرسی مثل yourname+ < type="text/java"> spam@gmail.com < type="text/java"> به آن سایت بدهید و با استفاده از فیلترها به گوگل فرمان دهید هر ایمیلی که به آن آدرس ارسال می‌شود را بدون خوانده شدن پاک کند!


ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور

مایکل کروست یکی از اولین نمونه های زنده انسان رایانه ای به شمار می رود که از سال 2001 با استفاده از یک کاشت حلزونی و یک رایانه که در پشت سر وی نصب شده است، می تواند اصوات را بشنود و درک کند. در این راستا، روزنامه لاستمپا مصاحبه ای را با این "سایبروگ" انجام داده است.
"مایکل کروست"، برنامه نویس انفورماتیک، محقق و مولف کتابهایی درباره روابط میان انسان و ماشین با عناوین "نوسازی" و "ذهن جهان گستر" در 7 جولای 2001 درحال رانندگی با یک خودروی کرایه ای در جاده "رنو" واقع در "نوادا" کل شنوایی خود را از دست داد.

مایکل که کم شنوا به دنیا آمده بود، همیشه از دستگاههای سمعک استفاده می کرد و می توانست بعضی از اجزای جملات تلفظ شده توسط دیگران را درک کند. علاوه بر این، برای بازسازی کلام از روش لبخوانی کلمات استفاده می کرد.

پس از دست رفتن کامل شنوایی پیوند یک پروتز کاشت حلزونی و یک رایانه کاشته شده در پشت سر توانست زندگی این برنامه نویس رایانه ای را کاملاً تغییر دهد.

در تفاوت با سمعکهای رایج، این کاشت حلزونی می تواند به طور مکانیکی تمام اصوات را به مغز ارسال کند، اما آواهایی که به مغز می رسند بدون معنی باقی می مانند.

این دستگاه کاشتنی از یک بخش خارجی و یک بخش داخلی تشکیل شده است. بخش خارجی در واقع یک دستگاه پردازشگر زبان است که در پشت گوش قرار می گیرد و دارای میکروفنی است که آواها را دریافت کرده و آنها را به سیگنالهای دیجیتالی تبدیل می کند.

سپس این سیگنالها را به یک قرقره ارسال می کند و از طریق آن به بخش داخلی متصل می شود. قرقره با عبور از پرده صماخ، سیگنالهای دیجیتالی را به یک دستگاه گیرنده می فرستند. در گیرنده، سیگنالهای دیجیتالی به سیگنالهای الکتریکی تبدیل شده و از طریق یک سیم دارای الکترود به رشته های عصب آکوستیک در حلزون گوش ارسال می شوند.

سیگنالهایی که از این تحریک ساخته می شوند به مراکز شنوایی مغز می رسند و در آنجا به صورت آوا تشخیص داده می شوند. به این ترتیب، مایکل کروست ابتدا کلمات را می شنود و بعد معانی آنها را درک می کند.

به دلیل استفاده از این ابزار فناورانه پیچیده، این نویسنده و برنامه نویس آمریکایی خود را یک "سایبورگ" معرفی می کند.
سایبورگ که با عنوان "ارگانیسم سایبرنتیک" نیز شناخته می شود به جانداری گفته می شود که از بخشهای بیولوژیکی و مصنوعی (الکترونیکی، مکانیکی و یا روباتیک) برخوردار است.

 



این اصطلاح از سال 1960 رواج یافت. در آن زمان دو دانشمند به نامهای "مانفرد کلاینز" و "ناتان کلاین" مقاله ای را در خصوص مزیتهای استفاده از "خود- سامانی" سیستمهای "انسان- ماشین" در سفرهای فضایی منتشر کردند.


رایانه ای که داخل سر مایکل کروست کاشته شده است و گیرنده خارجی آن که با یک آهنربا به سر می چسبد

به تازگی روزنامه ایتالیایی لاستمپا مصاحبه ای را با "مایکل کروست" انجام داده است که در ادامه می خوانید:



دکتر کروست، چطور توانستید برای شنیدن به یک رایانه اعتماد کنید؟

انتخاب دیگری نداشتم. می خواستم از انزوا خارج شوم. سختی سازگار شدن با یک کاشت حلزونی مثل تلاشی است که از کودکی برای آموختن زبان اول خود و سپس برای یادگرفتن یک زبان خارجی انجام می دهیم. برای یک مدت زمانی هیچ چیز نمی فهمی، واژگانی که سر تو را پر کرده اند آواهای بدون مفهومی هستند. تنها پس از یکسال توانایی شنوایی من برابر با زمانی شد که از سمعک استفاده می کردم. خانواده و دوستانم برای من یک حامی واقعی بودند و با شکیبایی به زمانهایی که صرف بازیابی خود می کردم احترام می گذاشتند.

در چه مفهومی حس می کنید که یک سایبورگ هستید؟

از لحظه ای که اولین کاشت حلزونی وارد عمل شد، بدن من به روش برگشت ناپذیری تغییر کرد. من یک نمونه زنده از امکان تعامل میان انسان و ماشین بودم. باید به این دستگاه خارجی که با یک آهنربا به سر می چسبد و به اینکه تمام چیزها به روشی متفاوت از قبل صدا می کردند عادت می کردم. اما این پیوند شخصیت من و درکی که از خود دارم را تغییر نداد. من مایکل بودم و مایکل می مانم. مردی که لازانیا و گربه ها را دوست دارد و از معلمان کسل کننده بیزار است.

چطور یاد گرفتید پالسهایی را که الکترودها به عصب آکوستیک شما ارسال می کنند، رمزگشایی کنید؟

با کتابهای صوتی ویژه کودکان. به حروف داستانها گوش می دادم و همزمان متن را دنبال می کردم. به این ترتیب، پس از مدتی یاد گرفتم آواهایی را که می شنوم به صورت کلماتی که از قبل معنی آنها را می شناختم دربیاورم. همچنین حرف زدن با دیگران نیز کمک بزرگی بود. تا آنجا که می توانستم باید با آواهای جدید آشنا می شدم و یاد می گرفتم که با چشمهایم جابجایی لبهای سخنگو را دنبال کنم.

40 سال از اولین پیوندهای حلزون گوش می گذرد. چقدر تکنیک جراحی این پیوند بهتر شده است؟

پیشرفت این تکنیک چشمگیر است. کافی است فکر کنید که نصب اولین پیوند من یک ساعت و نیم زمان نیاز داشت، اما به فاصله تنها 4 سال، دومین عمل جراحی بعد از 41 دقیقه تمام شد. امروز این تکنیک جراحی به صورت یک عمل رایج درآمده است اما باید بگویم که در سالهای اخیر پیشرفت آن کمتر شده است. دلایل آن می تواند مختلف باشد که از جمله آنها می توان به هزینه های لازم برای بهتر شدن دستگاهها اشاره کرد. بهرحال کاشتهای حلزونی برپایه پالسهای الکتریکی امروز دیگر به حداکثر توسعه خود رسیده اند و بنابراین اکنون لحظه ای فرا رسیده است که باید از آنها فراتر رفت.



یک گیرنده خارجی به همراه کاشت حلزونی و رایانه داخلی سر به مایکل کروست اجازه دادند که دوباره بشنود

آیا ایده هایی در این زمینه دارید؟

از میان توسعه یافته ترین فناوریهایی که درحال حاضر در فاز آزمایش بر روی موشها هستند از "اپتوژنتیک" و "فناوریهای نانو" صحبت می شود. "اپتوژنتیک" شاخه جدیدی از علم است که اپتیک و ژنتیک را باهم ترکیب می کند و پرتوهای نور را قادر می کند که نورونهای مجزا را برپایه طول موج نور تابیده شده فعال و یا غیرفعال کنند. همچنین یک سری از نانوکاوشگرها می توانند از مرزهای بدن به مغز برسند و از آنها تبادل اطلاعات میان نورونها را تنظیم و کنترل کنند.

شما در کتاب "ذهن جهان گستر" آینده ای را تصور می کنید که در آن فناوریها به ما اجازه خواهند داد با احساسات دیگران در تماس باشیم. می توانید در این مورد توضیح دهید؟

معتقدم که می توانیم این امکان را داشته باشیم که آن چیزی را که یک دوست و یا همکار ما می بیند و حس می کند در زمان واقعی حس کنیم. این پاسخ علم به آرزوی داشتن روابط عمیق تر و در تلاش برای رسیدن به سطوح فراهوشی است. به این ترتیب، برای مثال، گروهی از پلیسها که باهم در یک عملیات کار می کنند می توانند از فاصله دور و تنها از طریق ذهن باهم در تماس باشند.

آیا به نظر شما سناریوهایی از این دست ترسناک نیستند؟

هدف من تحریک دیگران برای فکر کردن به این موضوع است که فناوری چگونه می تواند با انسان بیشترین تعامل را داشته باشد. بهرحال، هیچ فناوری نمی تواند به ما یاد بدهد که با دیگران ارتباط برقرار کنیم، با دقت گوش دهیم و یا با دیگران همدلی کنیم. این وظیفه ای است که خوشبختانه تنها به عهده خود ما است.


منبع "خبرگزاری مهر"


ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور

معلم گفت : دو مرد پیش من می آیند. یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند.شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟
هردو شاگرد یک زبان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه !
معلم گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند.پس چه کسی حمام می کند ؟
حالا پسرها می گویند : تمیزه !
معلم جواب داد : نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد. وباز پرسید : خوب ، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند ؟
یک بار دیگر شاگردها گفتند : کثیفه !
معلم دوباره گفت : اما نه ، البته که هر دو ! تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد ؟
بچه ها با سر درگمی جواب دادند : هر دو !
معلم بار دیگر توضیح می دهد : نه ، هیچ کدام ! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولی ما چطور می توانیم تشخیص دهیم ؟هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است
معلم در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شدید ، این یعنی: منطق ! و از دیدگاه هر کس متفاوت است


ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور

موسسه نشنال جئوگرافیک بهترین عکس و عکاس‌های سال 2011 خود را معرفی کرد. این موسسه همه ساله در سه رشته: مردم، طبیعت و مکان‌ها به بهترین عکس‌های عکاسان این موسسه جوایزی را اعطا می‌کند. هر چند برترین عکس این موسسه بهترین عکسی است که در دسته طبیعت گرفته می‌شود.

 

 

پس از بررسی عکس‌های این موسسه جایزه بهترین عکس سال 2011 این موسسه به یک عکاس اندونزیایی به نام شیخی گوه(Shikhei Goh) رسید. وی این عکس را در جزیره ریائو (Riau) اندونزی گرفته است. به گفته داوران اوج هنر یک عکاس، در عکاسی ماکرو در این عکس به نمایش در آمده است.وی جایزه ای 10000 دلاری این بخش را به خود اختصاص داد.



به گفته پیتر اسیک(Peter Essick) یکی از داوران این رویداد اهمیت این عکس به آن جهت است که حس یک موجود غیر انسان را به آدمی‌منتقل می‌کند، رنج این حشره و استقامت او کاملا به بیننده منتقل می‌گردد.

(توجه: جهت مشاهده تصاویر در اندازه اصلی و استفاده به عنوان تصویر زمینه(والپیپر) روی هر عکس کلیک کنید)

دیگر نامزدهای بخش طبیعت عبارتند از:



عروس دریایی، عکاس آنجل فیشر (Angel Fitor) سواحل مراکش

اولین برف در تالاب، عکاس کنت شیرایاشی (Kent Shiraishi) در ژاپن

وحشت در روغن جوشان، عکاس ماریوس کوئتزه (Marius Coetzee) در تانزانیا

شکار، استفانو پرسلی (Stefano Pesarelli) در کنیا



در بخش مکان‌ها عکس که توسط یک عکاس فلیپینی از منظره ای که در آن رنگین کمان در افق اقیانوس به تصویر کشیده شده است به عنوان بهترین عکس سال 2011 در دسته مکان‌ها انتخاب شد. به گفته داوران کادربندی مناسب و انتقال حس کوچک بودن آدمی‌در برابر عظمت طبیعت دلیل انتخاب این عکس به عنوان بهترین عکس از مکان‌ها در سال 2011 است. جایزه 2500 دلاری این دسته به جورج تاپان (George Tapan) رسید که این عکس را در جزیره پالاوان (Palawan) فلیپین گرفته است.


(توجه: جهت مشاهده تصاویر در اندازه اصلی و استفاده به عنوان تصویر زمینه(والپیپر) روی هر عکس کلیک کنید)

دیگر نامزدهای این بخش عبارتند از:

بارش،آنور پاتجان (Anuar Patjane)، نپال

پرش ماهی‌ها،هانگ هسیو شیه (Hung-Hsiu Shih) در تایپه

پرواز بادبادک‌ها،فلیپه کاروالو (Felipe Carvalho) ریودژانیرو برزیل

عروج،جیمز ورناکوتلا (James Vernacotola)، فلوریدا آمریکا

در بخش مردم جایزه بهترین عکس سال به عکس خانواده فلمن (Fjellman Family) رسید. این عکس توسط ایزابله نورد فیل(Izabelle Nordfjell) در سوئد و از یک شکارچی گوزن گرفته شده است که مشغول شکار گوزن جهت تهیه غذا برای خانواده اش است.خانم نورد فیل جایزه ای 2500 دلاری برای این عکس دریافت کرد.




به گفته داوران این عکس به خاطر حس واقعی و مرموزی که به بیننده با دیدن آن دست می‌هد این جایزه را در یافت کرده است.

(توجه: جهت مشاهده تصاویر در اندازه اصلی و استفاده به عنوان تصویر زمینه(والپیپر) روی هر عکس کلیک کنید)

دیگر نامزدهای این بخش عبارتند از:


باجگیرها، هلن پیرسون (Helen Pearson) ، منهتن، نیویورک

رانندگی خانواده مهاجر، جورج ولرو پولوس (George Voulgaropoulos)، استرالیا

زامبی‌ها،لیزا کلارک (Lisa Clarke)، جزیره کوئین


ارسال شده در توسط جواد ابراهیم پور
<      1   2   3   4   5   >>   >