هانری ماتیس(نقاش معروف فرانسوی) از جوانی عادت داشت هر هفته برای دیدن رنوار، (نقاش کبیر فرنسوی) به آتلیه اش برود.مدتی بود که رنوار دچار بیماری ورم مفاصل شده بود، و ماتیس همیشه به استادش پیشنهاد می کرد که کمی به خودش استراحت بدهد.
یک روز ماتیس متوجه شد که استاد با هر حرکت قلم مو ناله می کند. ماتیس نتوانست تحمل کند و گفت: "استاد ، آثار شما همین طوری هم زیبا و مهم هستند، چرا اینگونه خودتان را شکنجه می کنید؟"
استاد گفت:"ساده است! زیبایی می ماند، اما درد و رنج در گذر است!"
شاعری می سراید:
آموختن آسان نیست! خستگی هر آن در کمین است، آزرده می شوی، احساس شکست می کنی، شک می کنی که رها کنی و بگذری، می خواهی بر کناری روی و وانمود کنی که اتفاقی نیفتاده، اما نه! تو بازنده نیستی، که یک مبارزی! باید گاه بگرییم تا بتوانیم روزی بخندیم، باید آزرده باشیم تا روزی توانمند باشیم، اگر پیوسته بکوشی و ایمان داشته باشی، در پایان، پیروزی از آن تو خواهد بود!
***
گفت: ای گم کرده راه زندگانی، دل بد مکن! اینجا سرای درد و رنج است، هر کس که در دنیا ندارد اندوه، بیهوده جو، بیهوده گو، بیهوده گرد است. ما رهروان مقصد آزادگانیم، سر منزل پاکان رهی دارد غم آلود، آن را که می خواهند پاک از عیب ها کرد، در کوره های تلخ کامی می گدازند، تا از وجودش طلای ناب سازند.
***
و این سطرها انشاالله مقدمه ای خواهد بود برای پایان یک سکوت تلخ، یک فریاد فرو خورده و خاموش.
برای فوران آتشفشان بغض و اندوه این چند مدت... این روزها...این شب ها...
هنوز خسته و اندوهگین و بهت زده ام...
این جملات به خواست و یاری خدا، مقدمه ای خواهد بود برای نوشتن درد نامه ها...برای گفتن از دردها و رنج ها و اندوه ها...
از بعد از انتخابات...از نداها و جوانان به خون غلطیده مان...از جان های خاکستر شده ی در آسمانمان، از بی تفاوتی دولت و رسانه ی ملی مان! از پخش برنامه های شاد و موزیک های مفرح در روز فاجعه مان! و از یک دنیا تلخی و سیاهی...